کلمه جو
صفحه اصلی

دابه


مترادف دابه : جانور، جنبنده، چهارپا، اسب، استر

مترادف و متضاد

۱. جانور، جنبنده، چهارپا
۲. اسب، استر


فرهنگ فارسی

هرحیوانی که روی مین راه برود، چهارپایان باری
۱ - جانوری که روی زمین راه میرود ۲ - چارپا ( باری و سواری ) جمع دواب .
نام قصبهای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل

فرهنگ معین

(بَّ ) [ ع . دابة ] (اِ. ) ۱ - هر حیوانی که روی زمین راه رود. ۲ - چارپا. ج . دواب .

لغت نامه دهخدا

( دابة ) دابة. [ داب ْ ب َ ] ( ع اِ ) جمنده. ( السامی ). گام زننده از حیوان و ستور برنشست و هو الاکثر، و استعمالش بر مذکر نیز آمده. ( منتهی الارب ). جنبنده ، مذکر و مؤنث را گویند. ج ، داوب. ( مهذب الاسماء ). جنبنده و آن شامل هر حیوان شود از ممیز و جز آن ، ذکر و اُنثی. هر حیوان که بر زمین راه رود و غالب اطلاق آن بر چهارپایه شود که به آن سوار شوند یا بار کشند. ( غیاث ). حیوانی که بر روی زمین بلغزد و یا با چهار دست و پای برود. گام زننده از حیوان. استر و اسب و عموم جنبندگان حتی مرغان.صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: دابة، بفتح دال و تشدید باء در اصل اسم است برای هر جنبنده در روی زمین از حیوان یعنی در روی زمین حرکت کننده سپس آن را اختصاص دادند تا بدان حیوانات که با چهار دست و پا بر زمین راه میروند چنانچه در جامعالرموز گفتند. آنگاه این لفظ را مخصوص داشتند بدان حیوانات که سواری دهند وبار بردارند. مانند اسب و شتر و استر. بالاخره این نام را بر اسب اطلاق کردند چنانچه میگویند: جامه های خود را پوشیدند و چارپایان خود را سوار شدند. || مطیه. بارگی. ستور برنشست. ستور. ( زمخشری ) : حامد انگور بستد و بر آن دابه بر نشست. ( مجمل التواریخ و القصص ). دابه او ( کیخسرو ) برمید اصحاب خود را گفت دابه من برمید. بر این کوه بروید و تفحص کنید و بجویید. اصحاب متفرق شدند و دابه طلب میکردند. ( تاریخ قم ص 81 ). دابة حیوص ؛ ستور رمنده. مرّغ دابته ؛ بغلطانید ستورش را در خاک. ( منتهی الارب ). || دابةسوء؛ خروسک و مانند آن. ( منتهی الارب ).
دابه. [ داب ْ ب َ ] ( اِخ ) نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. ( قاموس الاعلام ترکی ).

دابه . [ داب ْ ب َ ] (اِخ ) نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. (قاموس الاعلام ترکی ).


دابة. [ داب ْ ب َ ] (ع اِ) جمنده . (السامی ). گام زننده از حیوان و ستور برنشست و هو الاکثر، و استعمالش بر مذکر نیز آمده . (منتهی الارب ). جنبنده ، مذکر و مؤنث را گویند. ج ، داوب . (مهذب الاسماء). جنبنده و آن شامل هر حیوان شود از ممیز و جز آن ، ذکر و اُنثی . هر حیوان که بر زمین راه رود و غالب اطلاق آن بر چهارپایه شود که به آن سوار شوند یا بار کشند. (غیاث ). حیوانی که بر روی زمین بلغزد و یا با چهار دست و پای برود. گام زننده از حیوان . استر و اسب و عموم جنبندگان حتی مرغان .صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: دابة، بفتح دال و تشدید باء در اصل اسم است برای هر جنبنده در روی زمین از حیوان یعنی در روی زمین حرکت کننده سپس آن را اختصاص دادند تا بدان حیوانات که با چهار دست و پا بر زمین راه میروند چنانچه در جامعالرموز گفتند. آنگاه این لفظ را مخصوص داشتند بدان حیوانات که سواری دهند وبار بردارند. مانند اسب و شتر و استر. بالاخره این نام را بر اسب اطلاق کردند چنانچه میگویند: جامه های خود را پوشیدند و چارپایان خود را سوار شدند. || مطیه . بارگی . ستور برنشست . ستور. (زمخشری ) : حامد انگور بستد و بر آن دابه بر نشست . (مجمل التواریخ و القصص ). دابه ٔ او (کیخسرو) برمید اصحاب خود را گفت دابه ٔ من برمید. بر این کوه بروید و تفحص کنید و بجویید. اصحاب متفرق شدند و دابه طلب میکردند. (تاریخ قم ص 81). دابة حیوص ؛ ستور رمنده . مرّغ دابته ؛ بغلطانید ستورش را در خاک . (منتهی الارب ). || دابةسوء؛ خروسک و مانند آن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

هر حیوانی که روی زمین راه برود. &delta، بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود.

هر حیوانی که روی زمین راه برود. Δ بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می‌شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی دَابَّةٍ: جنبنده -هر موجودی است که حرکتی هر چند اندک داشته باشد
معنی دَوَابُّ: جنبندگان (جمع دابة به معنی هر جنبنده و جانداری است که روی زمین حرکت و جنبشی دارد ، و شامل تمامی حیوانات میشود )
معنی نَاصِیَتِهَا: موی جلوی پیشانی آن (درعبارت "مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا" گرفتن ناصیه موی جلوی سر کنایه است از کمال تسلط و نهایت قدرت بر آن )
معنی مَنَاکِبِهَا: شانه هایش (کلمه مناکب جمع منکب است ، که نام محل برخورد استخوان بازو با شانه است واین استعاره ایست شبیه آیه 45 سوره فاطر که فرموده : ما ترک علی ظهرها من دابة - هیچ جنبندهای بر پشت زمین زنده و باقی نمیگذاشت . مانند اینکه زمین را به اسبی رام تشبیه کرد...
ریشه کلمه:
دبب (۱۸ بار)

«دابَّه» تنها به جنبندگانی گفته می شود که جسمانی هستند، و اگر فرشتگان رفت و آمدی دارند، و حضور و غیابی، نه به معنای جسمانی و مادّی است تا در مفهوم دابّه داخل گردند. و بر خلاف آنچه بعضی می پندارند، «دابّه» تنها به جنبندگان غیر انسان اطلاق نمی شود، بلکه مفهوم وسیعی دارد که انسان ها را نیز در بر می گیرد. «دابّه» از مادّه «دبیب» به معنای آهسته راه رفتن و گام های کوتاه برداشتن است، ولی چنان که اشاره شد از نظر معنای لغوی معمولاً هر جنبنده ای را شامل می شود، خواه سریع راه برود و یا آهسته، ولی گاهی «دوابّ» به خصوص حیوانات سواری اطلاق می گردد. و اگر به شخص سخن چین «دَیْبُوب» گفته می شود و در حدیث وارد شده: لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ دَیْبُوبٌ «هیچ گاه سخن چین داخل بهشت نمی شود» نیز از همین نظر است که او آهسته میان دو نفر رفت و آمد می کند تا آنها را نسبت به هم بدبین سازد، و گاهی به خصوصِ اسب و یا هر حیوان سواری اطلاق می گردد; بنابراین آیه مورد بحث (آیه 6 سوره هود)، تمام موجودات زنده و همه جنبندگان را شامل است.
دبّ و دبیب به معنی راه رفتن آرام و حرکت خفیف است در حیوان به کار می‏رود و در حشرات بیشتر استعمال می‏شود (مفردات) قاموس نیز راه رفتن آرام گفته است در صحاح گوید: هر راه روند بر روی زمین دابّه است. اینکه داب‏ه را جنبنده گفته‏اند به اعتیار حرکت و راه رفتن است . در قرآن مجید درباره تمام جنبندگان اعمّ از انسان و حیوان و غیره بکار رفته است مثل:. دوّاب جمع دابّة است در بعضی موارد از آن تمام حرکت کنندگان مراد است مثل یعنی بدترین جنبندگان در نزد خدا این کفّار کرولال‏اند که نمی‏فهند و آیه به طور قطع به انسان شامل است. و در بعضی از موارد مراد از آن غیر انسان و غیر چهارپایان سه گانه (بقر و غنم و شتر) است نحو . * از این آیه بدست می‏آید که در آینده جنبنده‏ای از زمین خارج شده و با مردم سخن خواهد گفت و کلمه «اَنّ» در آخر آیه به فتح الف است و لام علّت در آن مقدّر می‏باشد و بعضی آن را به کسر الف خوانده‏اند: در آن صورت احتیاج به تقدیر نیست و در هر دو صورت، علّت قبلی است یعنی دابّه را خارج می‏کنیم و با ایشان سخن می‏گوید زیرا که مردم به آیات ما ایمان نمی‏آورند و خروج دابّه برای آن است که ایمان بیاورند و حق برای آنها روشن شود (گرچه از عذاب رها نخواهند شد). اگر این دابّه انسان باشد بیرون آمدن او خرق عادت ولی سخن گفتن او قهراً عادی خواهد بود و اگر حیوان باشد کلامش مثل خودش خارق عادت است. درباره این دابّه سخن بسیار گفته‏اند عدّه ای گویند از شرایط قیامت و از مقدّمات آن است در المیزان می‏گوید: در کلام خدا چیزیکه بیان و تفسیر این آیه باشد پیدا نیست و آن کدام است و چه صفت دارد و کی خارج می‏شود و چه سخن می‏گوید؟ بلکه سیاق آیه بهترین دلیل است که قصد از آن مبهم گوئی است و آن کلامی است مرموز. نا گفته نماند در بعضی روایات به علی علیه السلام و امام زمان علیه السلام تفسیر شده ولی روایات دیگری که ضدّ آنهاست نیز نقل شده است. ما بعد آیه فوق در قرآن چنین است «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کذلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ. حَتّی اِذا جاؤُ قالَ اَکَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَلَمْ تُحیطُو ابِها عِلْماً اَمّا ذاکُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ وَقَعَ الْقَوْلْ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ». به نظر می‏آید که مراد از «وَقَعَ الْقَوْلُ» در اینجا همان «وَقَعَ الْقَوْلُ» در آیه‏اوّل باشد و این آیات صریح در وقوع قیامت نیستند به نظر می‏آیدکه آیات صریح در وقوع قیامت نیستند به نظر می‏آید که ایات فوق از یک تحوّل عجیبی در آینده خبر می‏دهد و شاید مراد عصر امام زمان علیه السلام باشد: فقرید وجدی در دائرة المعارف مادّه دبب درباره دابّه بعضی از آنچه را که در بالا نقل شد و احتمالات دیگر نیز نقل کرده و آنگاه «تُکَلِّمُهُمْ» را در آیه که به معنی سخن گفتن است با تخفیف به معنیزخم زدن گرفته و احتمال داده که در آینده چنین حشره‏ای پیدا و تکثیر گشته و مردم را اذیّت خواهد داد و نیز دابّه را اسم جنس گرفته است ولی سخنش با اوّل و آخر آیه چنانکه گفته شد جور در نمی‏آید چنانکه گفته شد جور در نمی‏آید و طبرسیقرائت «تکلّم»زا به فتح تاء و تخفیف لام شاذ دانسته است . * همچنین است . مضمون هر دو آیه‏آن است که هرگاه خدا می‏خواست مردم را با اعمال بد آنها مؤاخذه کند هیچ جنبنده‏ای در روی زمیت نمی‏ماند. گفته‏اند: پیامبران و اوصیاء معصوم اند چون آنها ظالم نیستند پس لازم بود آنها به مانند در این صورت به حکم کلّی «ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دابَّةٍ» خدشه وارد می‏شود یعنی اگر خدا می‏خواست همه را مؤاخذه کند باز عدّهای در روی زمین می‏ماندند زیرا گناه ندارند. وانگهی اگر دابّه شامل غیر انسان باشد آنها چه تقصیری دارند تا در اثر عقوبت انسان آنها هم از بین بروند؟. در المیزان می‏گوید اگر خدا مؤاخذه می‏کرد اکثر مردم در اثر ظلم از بین می‏رفتند و معصومین نیز در اثر هلاکت پدرانشان به دنیا نمی‏آمدند و آنگاه در نقل وردّ اشکالها مفصّل بحث کرده است. و نیز گفته بعید نیست که مراد از دابّه انسان باشد. به نظر نگارنده هیچ یک از دو اشکال وارد نیست و آیه شریفه در صدد بیان مهلت خداوند نسبت به مردم است و منظور از دابّه انسان و عموم عقوبت نسبت به گناهکاران است یعنی اگر خدا می‏خواست مردم را مهلت ندهد و در اثر گناهان به فوریّت مؤاخذه کند لازم بود احدی از مجرمین را در روی زمین نگذارد و لیکن سنّت خدا بر مهلت جاری است «وَلکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی» این است آنکه با ذهن خالی از ایه بدست می‏آید.

گویش مازنی

/daabe/ از خانواده ی مرکبات ترنج گریپ فروت ریشه ی لاتین دارد

از خانواده ی مرکبات ترنج گریپ فروت ریشه ی لاتین دارد


پیشنهاد کاربران

جنبنده

چهار پا، حیوان

دابه موجودی فرا زمینی در کرات دیگر که بر روی شکم حرکت میکند

دَابَّةٍ : قسمتی از دستگاه پیچیده کالبد انسانی است که نشان دهنده و آشکارساز خطاها و عصیانگری های انسان که به سبب نافرمانی هایش بدست می آورد می باشد.
عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ ( آیه ۴۵ سوره فاطر )
بر پشت آن است از عیان کننده خطاها و عصیانگری ها
کلام اللّه از زبان مولانا
https://ganjoor. net/moulavi/masnavi/daftar1/sh69/
مدح این آدم که نامش می برم
قاصرم گر تا قیامت بشمرم

این همه دانست و چون آمد قضا
دانش یک نهی شد بر وی خطا

کای عجب نهی از پی تحریم بود
یا به تاویلی بد و توهیم بود

در دلش تاویل چون ترجیح یافت
طبع در حیرت سوی گندم شتافت

باغبان را خار چون در پای رفت
دزد فرصت یافت کالا برد تفت

چون ز حیرت رست باز آمد به راه
دید برده دزد رخت از کارگاه

ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه

پس قضا ابری بود خورشیدپوش
شیر و اژدرها شود زو همچو موش

من اگر دامی نبینم گاه حکم
من نه تنها جاهلم در راه حکم

ای خنک آن کو نکوکاری گرفت
زور را بگذاشت او زاری گرفت

گر قضا پوشد سیه همچون شبت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت

گر قضا صد بار قصد جان کند
هم قضا جانت دهد درمان کند

این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فراز چرخ خرگاهت زند

از کرم دان این که می ترساندت
تا به ملک ایمنی بنشاندت


کلمات دیگر: