کلمه جو
صفحه اصلی

راجع


برابر پارسی : در پیوند

فارسی به انگلیسی

return, returning, referring

returning, referring


return


عربی به فارسی

تجديد نظر کردن


مترادف و متضاد

repetitive (صفت)
تکراری، راجع، بازانجامی

فرهنگ فارسی

بازگردنده، برگشت کننده، باز آینده، زن شوهرمرده، که به خانه پدربازگردد، رواجع جمع
( اسم ) ۱ - بر گشت کننده باز گردنده باز آینده . ۲ - زنی که بعد از مرگ شوهرش به خانه پدرباز گردد . ۳ - کوکبی که رجعت کند ستاره ای که رجوع نماید . ۴ - ( تصوف ) کسی که از طریقت باز گردد و کسی که سیر من الحق الی الخلق کند جهت ارشاد خلق ( از کشف المحجوب ۶۲ ) .
زنی که شوهرش بمیرد و او بخان. مادر و پدر خود باز گردد و اما این چنین مطلقه را مردوده گویند .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) برگشت کننده ، بازگردنده .

لغت نامه دهخدا

راجع. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) زنی که شوهرش بمیرد و او بخانه مادر و پدر خود بازگردد و اما این چنین مطلقه را مردوده گویند. || مرغ که از گله خود بازگردد. || ناقه که دم بردارد. و ماده خر که دم بردارد و کمیز بطوری اندازد که آبستن نماید و چنان نباشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، رَواجِع. ( منتهی الارب ). || برگشت کننده. ( ناظم الاطباء ). بازگردنده :
و گر آبی بماند در هوا دیر
بمیل طبع هم راجع شود زیر.
نظامی.
هرچه بینی سوی اصل خود رود
جزو سوی کل خود راجع شود.
مولوی.
نور مه راجع شود هم سوی ماه
وا رود عکسش ز دیوار سیاه.
مولوی.
|| سیاره ای که حرکت وی بر خلاف توالی بروج بنظر می آید. ( ناظم الاطباء ) :
اگر ز عزم و ز حزم تو آفریده شدی
بطبع راجع و هابط نیامدی اختر.
مسعودسعد.
باز گردم چو ستاره که شود راجع از آنک
مستقیم ره امکان شدنم نگذارند.
خاقانی.
|| نام عصبی است که آن را عصب الراجع گویند. صاحب ذخیره آرد : مردی را حاجت افتاد که او را بدستکاری و آهن علاج کردند و آن عصب که او را عصب الراجع گویند برهنه شد و هوای سرد بدان عصب رسید، آواز او باطل شد و دیگری را علاج خنازیر کردند و از جانب او عصب الراجع بریده شد و آواز او یک نیمه باطل شد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ عمید

۱. دارای ارتباط، مرتبط.
۲. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه های همایون و نوا.
۳. (صفت ) (نجوم ) [قدیمی] ویژگی ستاره ای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر می رسد.
* راجع به: دربارۀ، پیرامونِ، مربوط به.

۱. دارای ارتباط؛ مرتبط.
۲. (اسم) (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه‌های همایون و نوا.
۳. (صفت) (نجوم) [قدیمی] ویژگی ستاره‌ای که حرکت آن برخلاف توالی بروج به نظر می‌رسد.
⟨ راجع‌به: دربارۀ؛ پیرامونِ؛ مربوط به.


پیشنهاد کاربران

در ارتباط با . . . . . . . . . .

در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


کلمات دیگر: