کلمه جو
صفحه اصلی

ژولیده کردن

فارسی به انگلیسی

kink, tousle

فارسی به عربی

کشکشة

مترادف و متضاد

confuse (فعل)
دست پاچه کردن، گیج کردن، مغشوش کردن، سراسیمه کردن، ژولیده کردن، گیر انداختن، در جواب عاجز کردن، اشفته کردن، باهم اشتباه کردن، گرفتار کردن، اسیمه کردن

embarrass (فعل)
دست پاچه کردن، خجالت دادن، ژولیده کردن، براشفتن، شرمسار شدن

dishevel (فعل)
پریشان کردن، ژولیده کردن، اشفته کردن

daze (فعل)
گیج کردن، خیره کردن، ژولیده کردن، منجمد شدن

ruffle (فعل)
بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن

bemuse (فعل)
گیج کردن، غرق افکار شاعرانه کردن، به فکر انداختن، ژولیده کردن

tangle (فعل)
ژولیده کردن، گرفتار کردن، درهم و برهم کردن، گوریده کردن، ژولیدن، درهم پیچیدن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن

فرهنگ فارسی

پراکنده کردن . پریشان کردن موی .

لغت نامه دهخدا

ژولیده کردن. [ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پراکنده کردن. پریشان کردن موی.

واژه نامه بختیاریکا

گفگنیدِن


کلمات دیگر: