کلمه جو
صفحه اصلی

خاشع


مترادف خاشع : افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ، خداترس، متقی، پرهیزگار

متضاد خاشع : مغرور، متکبر

فارسی به انگلیسی

reverent

humble, meek


مترادف و متضاد

humble (صفت)
پست، فروتن، خاضع، محقر، زبون، خاکی، خاشع، بدون ارتفاع

obedient (صفت)
رام، رام شدنی، سر براه، خاضع، فرمانبردار، مطیع، سربزیر، خاشع، حرف شنو

submissive (صفت)
فروتن، خاضع، مطیع، حلیم، خاشع

افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ مغرور، متکبر


۱. افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ مغرور، متکبر
۲. خداترس، متقی، پرهیزگار


فرهنگ فارسی

فروتنی کننده، کسی که اظهارفروتنی کنداطاعت
( اسمصفت ) ۱ - آنکه اظهار فروتنی کند فروتنی کننده . توضیح متواضع بوسیل. قلب و جوارح را گویند . ۲ - شکسته دل بیمار دار . ۳ - ترسکار ترسان . جمع : خاشعون خاشعین .
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ ۱٠۹۲ دیوانش مرتب شد.

فرهنگ معین

(ش ِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فروتنی کننده .

لغت نامه دهخدا

خاشع. [ ش ِ ] ( ع ص ، اِ ) جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( فرهنگ رشیدی ). || فروتن و رکوع کننده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغة ). ترسکار. ( مهذب الاسماء ). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. ( تعریفات جرجانی ). ج ، خُشّاع و خُشَّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع.ترسیده کار : فی صلاتهم خاشعون. ( قرآن 2/32 ). خاشعین لا یشترون. ( قرآن 199/3 ). و کانوا لنا خاشعین. ( قرآن 90/21 ). لرأیته خاشعاً. ( قرآن 21/59 ).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.
مولوی.

خاشع. [ ش ِ ] ( اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هَ. ق. دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست :
جلوه سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم
آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم.
( قاموس الاعلام ترکی ج 3 ).

خاشع. [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هَ . ق . دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست :
جلوه ٔ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم
آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم .

(قاموس الاعلام ترکی ج 3).



خاشع. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (فرهنگ رشیدی ). || فروتن و رکوع کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغة). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه . (تعریفات جرجانی ). ج ، خُشّاع و خُشَّع، خاشعون . خاشعین . ذلیل . عجز و لابه کننده . خاضع.ترسیده کار : فی صلاتهم خاشعون . (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون . (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین . (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. = فروتن
۲. عابد.

پیشنهاد کاربران

اینکه به یاد خدا بیوفتیم آباد خداوند باشیم در هر حالتی

خدا ترس

خضوع ؛ خود را کوچک دیدن در برابر خدا . فروتنی از روی نیاز در برابر خدا ، که در ظاهر جلوه می کند .
خاضع ؛ ترسنده و بیم ناک است .
خشوع ؛ خدا را بزرگ دیدن در برابر خود . فروتنی از روی محبت در برابر خدا که علاوه بر ظاهر در باطن و قلب نیز جلوه می کند .
خاشع ؛ دائماً آرامشی قلبی دارد .

پرهیزگار


کلمات دیگر: