کلمه جو
صفحه اصلی

خارک


مترادف خارک : خرک، خرمای نرسیده، خرمای خام

فارسی به انگلیسی

little thorn, designation a variety of dates which are dried in their unripe state

فرهنگ اسم ها

اسم: خارک (دختر) (فارسی)
معنی: نوعی خرمای زرد و خشک

مترادف و متضاد

خرک، خرمای نرسیده، خرمای خام


فرهنگ فارسی

جزیره خارک از بخشهای تابع بوشهر در فاصله ۳۷ کیلو متری بندر گناوه در جنوب بوشهر قرار دارد. طول جزیره ۸ کیلو متر و عرض آن ۴ کیلو متراست و قریب ۸۳۵۳ تن جمعیت دارد . هوای آن معتدل و آب آشامیدنی فراوان دارد . بناهای قدیمی در این جزیره دیده میشود که همه از سنگ ساخته و درون آنها با کاشی تزیین شده است .
( اسم ) ۱ - خار کوچک . ۲ - نوعی خرمای زرد و خشک خرک .
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان واقع در ۴۴ هزار گزی جنوب باختری میرجاوه و ۱۸ هزار گزی راه فرعی میرجاوه به خاش میباشد سکنه آنجا در حدود ۳۵ تن است .

لغت نامه دهخدا

خارک . (اِخ ) جزیره ای است ازدهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر واقع در 37 هزارگزی جنوب باختر گناوه در خلیج فارس و طول این جزیره 85 هزار گز و عرض آن 4 هزار گز. ناحیه ای است مرطوبی و مالاریا خیز و سکنه آن 700 تن و مذهبشان سنی و شیعه و زبانشان فارسی و عربی است . آب آنجا از چاه و محصولاتش غلات و مرکبات و خرما میباشد. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و دریانوردی است دارای گارد مسلح گمرک و دبستان است ارتباط آن با ساحل بوسیله ٔ کرجی میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). یاقوت در معجم البلدان آن را خارَک ضبط کرده است و می گوید جزیره ای است در وسط دریای فارس و این جزیره چون کوه بلندی است در میان دریا و چون باد مناسب وزد مراکبی که از عبادان حرکت می کنند و قصد عمان دارند در ظرف یک شبانروز به آنجا میرسند. این جزیره از اعمال فارس است و جَنابَه (همان گناوه است ) و مَهروبان در مقابل آن بخشکی است چون شخصی قوی چشم از خارک به آنجا بنگرد آنجا بهر او کاملا هویداست . ولی رؤیت کوههای خشکی برای همه کاملاً آشکارا میباشد. یاقوت می گوید من به آنجا بسیار رفته ام و در آنجا قبری یافته ام که مورد زیارت اهالی است و مردم بر آن نذرها می کنند. اهل جزیره این قبر را قبر محمدبن حنیفه رضی اﷲ عنه می پندارند ولی تواریخ از این مطلب ابا دارند. ابوعبیده می گوید ابوصفره پدر مهلب ، ایرانی و از اهل خارک بوده و در آنجا بنام سخره نامیده میشده است و چون از آنجا بعمان آمد این نام معرب شد به ابوصفره تبدیل گردید. این ابوصفره در خارک بجولاهگی مشغول بود ولی چون ببصره آمد از سائسین عثمان بن ابی العاصی الثقفی شد و چون ازد به بصره مهاجرت کرد او با آنها بود و بر اثر بسالت و شجاعتش در حرب او را چون پسر خوانده ای بخود بستند و امثال این نوع پسر خوانده در عرب بسیار است . فرزدق می گوید:
و کاین لابن صفره من نسیب
تری بلبانه اثر الزیار
بخارک لم یَقُد فرساً ولکن
یقودالسفن بالمرس المغار
صراریون ینضح فی لحاهم
نفی ّ الماء من خشب وقار
و لو ردابن صفرة حیث ضمت
علیه الغاف ارض ابی صفار.
(معجم البلدان ج 3 ص 387 و پاورقی المعرب ج 1 ص 137). ابن بلخی در ضمن نام بردن جزایری که بقباد خوره متعلق است جزیره ٔ هنگام و جزیره ٔ خارک را نام می برد.(فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 150 چ لیدن ). در حدودالعالم این جزیره چنین وصف شده است : سیزدهم جزیره ٔ خارک خوانند اندر جنوب بصره و میان بصره و خارک پنجاه فرسنگ است و اندرو شهری است بزرگ و خرم مر او را خارک خوانند و بنزدیک او مروارید یابند مرتفع و با قیمت . (حدود العالم چ تهران ص 14). حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب این جزیره را چنین وصف می کند: خارک جزیره ای است فرسنگی در فرسنگی در آنجا زرع و نخل است و میوه و غله نیکو بود و غوص مروارید آنجا بهتر و بیشتر از جزایر دیگر است و غلبه ٔ غوص آنجاست ازو تا ساحل فرسنگی است وآن را از کوره ٔ قبادخوره شمرده اند. (نزهةالقلوب ج 3چ لیدن ص 137 و 138). بنابر نقل قاموس الاعلام ترکی خارک در خلیج بصره واقع است و نزدیک ساحل ایران میباشدجمعیتش در حدود هزار تن و مساحتش 5 هزار گز مربع است این جزیره در 29 درجه و 18 دقیقه ٔ عرض شمالی و 48 درجه ٔ طول شرقی واقع است . مصب شطالعرب در 176 هزارگزی جنوب شرقی آنجا و بندر بوشهر در 55 هزارگزی شمال غربی این جزیره است . (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011). در این ایام (سال 1338) دولت ایران مشغول تأسیس بندر بزرگ نفتی در این جزیره است و بزودی در آنجا یکی از بزرگترین پایگاههای حمل نفت در خلیج فارس خواهد شد.


خارک . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان واقع در 44 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 18 هزارگزی راه فرعی میرجاوه بخاش میباشد سکنه آنجا در حدود 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


خارک . [ رَ ] (اِ مصغر) تصغیر خار است . (برهان قاطع)(آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). خارخرد :
آدمی را که خارکی درپای
نرود طرفه جانور باشد.

سعدی .



خارک . [ رَ ] (اِ) گوش خارک .


خارک . [ رَ ] (اِ) نوعی از خرما میباشد. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان قاطع). خرما خارک . خرما خَرَک . بُسر. (مهذب الاسماء). غوره ٔ خرما. خرمای نرسیده (مؤلف با استشهاد به اینکه الخالع، خارک پخته است معتقد میباشد که خارک خرمای نرسیده نیست ). خرمای خشک : اگر جزوی بسائی وبا شیره ٔ خارک سبز که خرمای خشک خوانندش به بینی باز افکنی رعاف باز گیرد. (الابنیه عن حقایق الادویه ).


خارک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) تصغیر خار است. ( برهان قاطع )( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). خارخرد :
آدمی را که خارکی درپای
نرود طرفه جانور باشد.
سعدی.

خارک. [ رَ ] ( اِ ) نوعی از خرما میباشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( برهان قاطع ). خرما خارک. خرما خَرَک. بُسر. ( مهذب الاسماء ). غوره خرما. خرمای نرسیده ( مؤلف با استشهاد به اینکه الخالع، خارک پخته است معتقد میباشد که خارک خرمای نرسیده نیست ). خرمای خشک : اگر جزوی بسائی وبا شیره خارک سبز که خرمای خشک خوانندش به بینی باز افکنی رعاف باز گیرد. ( الابنیه عن حقایق الادویه ).

خارک. [ رَ ] ( اِ ) گوش خارک.

خارک. ( اِخ ) جزیره ای است ازدهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر واقع در 37 هزارگزی جنوب باختر گناوه در خلیج فارس و طول این جزیره 85 هزار گز و عرض آن 4 هزار گز. ناحیه ای است مرطوبی و مالاریا خیز و سکنه آن 700 تن و مذهبشان سنی و شیعه و زبانشان فارسی و عربی است. آب آنجا از چاه و محصولاتش غلات و مرکبات و خرما میباشد. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و دریانوردی است دارای گارد مسلح گمرک و دبستان است ارتباط آن با ساحل بوسیله کرجی میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). یاقوت در معجم البلدان آن را خارَک ضبط کرده است و می گوید جزیره ای است در وسط دریای فارس و این جزیره چون کوه بلندی است در میان دریا و چون باد مناسب وزد مراکبی که از عبادان حرکت می کنند و قصد عمان دارند در ظرف یک شبانروز به آنجا میرسند. این جزیره از اعمال فارس است و جَنابَه ( همان گناوه است ) و مَهروبان در مقابل آن بخشکی است چون شخصی قوی چشم از خارک به آنجا بنگرد آنجا بهر او کاملا هویداست. ولی رؤیت کوههای خشکی برای همه کاملاً آشکارا میباشد. یاقوت می گوید من به آنجا بسیار رفته ام و در آنجا قبری یافته ام که مورد زیارت اهالی است و مردم بر آن نذرها می کنند. اهل جزیره این قبر را قبر محمدبن حنیفه رضی اﷲ عنه می پندارند ولی تواریخ از این مطلب ابا دارند. ابوعبیده می گوید ابوصفره پدر مهلب ، ایرانی و از اهل خارک بوده و در آنجا بنام سخره نامیده میشده است و چون از آنجا بعمان آمد این نام معرب شد به ابوصفره تبدیل گردید. این ابوصفره در خارک بجولاهگی مشغول بود ولی چون ببصره آمد از سائسین عثمان بن ابی العاصی الثقفی شد و چون ازد به بصره مهاجرت کرد او با آنها بود و بر اثر بسالت و شجاعتش در حرب او را چون پسر خوانده ای بخود بستند و امثال این نوع پسر خوانده در عرب بسیار است. فرزدق می گوید:

فرهنگ عمید

۱. خار کوچک.
۲. نوعی خرمای زرد و خشک، خرک.

دانشنامه عمومی

خارک می تواند معانی مختلفی داشته باشد:
جزیره خارگ یا (خارگ) نام شهر و جزیره ای ایرانی است در خلیج فارس.
بخش خارگ از بخش های شهرستان بوشهر در استان بوشهر است.
خارَک به میوه نرسیده خرما گفته می شود.

گویش مازنی

/khaarek/ قشنگ – خوب

قشنگ – خوب



کلمات دیگر: