مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار
راتب
مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
حقوق , شهريه , مواجب , حقوق دادن
مترادف و متضاد
۱. حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه
۲. دایم، مدام، برقرار
فرهنگ فارسی
دائم، ثابت، برقرار، وظیفه، مستمری، جیره
۱ - ( صفت ) دایم برقرار. ۲ - ( اسم ) وظیفه مستمری راتبه مواجب جمع رواتب .
۱ - ( صفت ) دایم برقرار. ۲ - ( اسم ) وظیفه مستمری راتبه مواجب جمع رواتب .
فرهنگ معین
(تِ) [ ع . ] (ص .) دایم ، برقرار.
(تِ) [ ع . ] (اِ.) جیره ، مستمری .
(تِ ) [ ع . ] (ص . ) دایم ، برقرار.
(تِ ) [ ع . ] (اِ. ) جیره ، مستمری .
(تِ ) [ ع . ] (اِ. ) جیره ، مستمری .
لغت نامه دهخدا
راتب. [ ت ِ ] ( ع ص ، اِ ) ثابت و برجای. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || روزمره : عیش راتب ؛ دائم ثابت و الراتب عند المحدثین : ما یقدم مکافاة لمن هو فی منصب او خدمة؛ یعنی راتب در نزد محدثین آن چیزی است که بکسی که دارای منصبی است یا خدمتی انجام میدهد تقدیم شود. ج ، رواتب. ( از المنجد ) :
رهاورد موری فرستد به پیل
دهد پشه را راتب جبرئیل.
راتبت از صومعه بیرون نهند.
|| رزق و نفقه معلوم. ( شعوری ج 2 ص 3 ) :
این سخن بشنو مکن هرگز جدل
هرکسی را هست راتب از ازل.
رهاورد موری فرستد به پیل
دهد پشه را راتب جبرئیل.
نظامی.
گر نروی در جگرت خون نهندراتبت از صومعه بیرون نهند.
نظامی.
آرزوی من استطلاق راتبی باشد مرتب روز بروز بر من از الوان موائد مطبخ خاص بقدر کفایت. ( ترجمه محاسن اصفهانی ).|| رزق و نفقه معلوم. ( شعوری ج 2 ص 3 ) :
این سخن بشنو مکن هرگز جدل
هرکسی را هست راتب از ازل.
میرنظمی ( از شعوری ج 2 ورق 3 ).
فرهنگ عمید
وظیفه، مستمری، جیره.
کلمات دیگر: