strangeness, queerness, peculiarity
غرابت
فارسی به انگلیسی
eccentricity, eeriness, fantasticalness, incredibility, kink, oddity, oddness, otherness, peculiarity, singularity, strangeness, weirdness
فارسی به عربی
غرابة , لامرکزیة , میزة , نزوة
مترادف و متضاد
بی قاعدگی، غرابت، گریز از مرکز، دوری از مرکز
شگفتی، غرابت، یکتایی، انفرادی، منحصر بفردی، تکینی
ابتکار، غرابت، اصالت
چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت
غرابت
غرابت، مرموز بودن
غرابت
خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی
غرابت
غرابت
پیچ، گیر، غرابت، تاب، پیچ خوردگی، ویژهگی، حمله ناگهانی
فرهنگ فارسی
دوربودن، دوری، دوری ازوطن، ونیزبه معنی پیچیده بودن یاغامض بودن کلام، غیرمالوف بودن چیزی
( مصدر ) غامض بودن پوشیده بودن . خفی بودن . یا غرابت استعمال . ( صفت ) آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق : غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا . ( بدیع ) یا غرابت کلمه . ( صفت ) آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند : فلان زفت کشفته و انجخته است .
( مصدر ) غامض بودن پوشیده بودن . خفی بودن . یا غرابت استعمال . ( صفت ) آوردن کلمه مهجور است در سخن چنان که خواننده و شنونده را فهم معنی آن دشوار باشد مانند نعیق وعشیق : غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا . ( بدیع ) یا غرابت کلمه . ( صفت ) آنست که کلمه غیر مانوس و معنی آن بر غالب مردم پوشیده باشد مانند : فلان زفت کشفته و انجخته است .
فرهنگ معین
(غَ بَ ) [ ع . غرابة ] (مص ل . )۱ - غامض بودن ، پوشیده بودن . ۲ - دور بودن .
لغت نامه دهخدا
غرابت. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) غَرابة. غامض و خفی بودن : غرب الکلام غرابة؛ غمض و خفی.
- غرابت کلمه ؛ غموض آن. ( اقرب الموارد ).
- || وحشی بودن کلمه و ناروشن بودن معنی و غیرمأنوس بودن آن در استعمال است. ( از تعریفات جرجانی ). یکی از عیوب سه گانه کلمه ؛ یعنی غرابت و تنافر حروف و مخالفت قیاس صرفی است که مخل فصاحت اند. غرابت کلمه آن است که کلمه وحشیه باشد؛ یعنی کثیرالدوران و مأنوس در استعمالات نباشد، مانند: این نثر فارسی : فلان زفت کَشَفته و اَنجُخته است. و مثل فَرَخج و تخَجﱡم در این شعر خاقانی :
پیش درشان سپهر و انجم
این بوده فرخج و آن تخجم.
و مقلةً و حاجباً مزججاً
و فاحماً و مرسناً مسرجاً.
( آن معشوقه حدقه چشم و ابروئی گشاده ، و موهائی را که در سیاهی مثل زغال بود و بینی را که مانند شمشیر سریجی یا مانند چراغ بود، آشکار کرد ) جمعی گفتند مسرج شمشیر سریجی است که شاعر بینی محبوب خود را به آن تشبیه کرده و بعضی گفتند مراد این است که در لمعان مثل سراج است ، از این جهت است که سامع در حیرت می افتد، و همچنین مانند کلمه ٔتکأکأتم در قول عیسی بن عمر نحوی که نقل کنند از خر خود بیفتاد و بیهوش شد مردم اطراف او جمع شدند چون بهوش آمد گفت : ما لکم تکأکاتم علی کتکأکأکم علی ذی جنة افرنقعوا عنی ؛ یعنی چرا به دور من گرد آمده ایدمانند آنکه گرد کسی که جن زده باشد گرد آیند، از گردمن متفرق و دور شوید. یکی از حاضران گرفت : دعوه فان شیطانه یتکلم بالهندیة. و مانند جحلنجع که معنی آن معلوم نیست.
|| غیر مألوف بودن چیزی. ( المنجد ). شگفتی : غرابتی ندارد؛ یعنی جای شگفتی نیست. || دوری از وطن ، مصدر غرب الشخص اذابعد عن وطنه. ( شرح مقدمة القاموس از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به غرابة شود. || ( ص ) یاقوت در معجم البلدان گوید: الغرابة هو الشی الغریب فیما احسب : آن صحایف لطایف نگار و منشآت غرابت آثار. ( حبیب السیر جزء 3 از مجلد 3 ص 122 ).
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) غرابت. رجوع به غرابت شود.
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( اِخ ) جائی است ،تذکرت میتاً بالغرابة ثاویاً. ( از معجم البلدان ).
- غرابت کلمه ؛ غموض آن. ( اقرب الموارد ).
- || وحشی بودن کلمه و ناروشن بودن معنی و غیرمأنوس بودن آن در استعمال است. ( از تعریفات جرجانی ). یکی از عیوب سه گانه کلمه ؛ یعنی غرابت و تنافر حروف و مخالفت قیاس صرفی است که مخل فصاحت اند. غرابت کلمه آن است که کلمه وحشیه باشد؛ یعنی کثیرالدوران و مأنوس در استعمالات نباشد، مانند: این نثر فارسی : فلان زفت کَشَفته و اَنجُخته است. و مثل فَرَخج و تخَجﱡم در این شعر خاقانی :
پیش درشان سپهر و انجم
این بوده فرخج و آن تخجم.
( از هنجار گفتار ص 4 ).
صاحب دررالادب آرد: غرابت استعمال آن است که معنی کلمه ظاهر نباشد و اهل لسان را نیز با آن کلمه انس و الفتی نباشد و سامع ناچار شود آن را به یک معنی بعیدی تأویل کند مثل کلمه مسرج در قول عجاج :و مقلةً و حاجباً مزججاً
و فاحماً و مرسناً مسرجاً.
( آن معشوقه حدقه چشم و ابروئی گشاده ، و موهائی را که در سیاهی مثل زغال بود و بینی را که مانند شمشیر سریجی یا مانند چراغ بود، آشکار کرد ) جمعی گفتند مسرج شمشیر سریجی است که شاعر بینی محبوب خود را به آن تشبیه کرده و بعضی گفتند مراد این است که در لمعان مثل سراج است ، از این جهت است که سامع در حیرت می افتد، و همچنین مانند کلمه ٔتکأکأتم در قول عیسی بن عمر نحوی که نقل کنند از خر خود بیفتاد و بیهوش شد مردم اطراف او جمع شدند چون بهوش آمد گفت : ما لکم تکأکاتم علی کتکأکأکم علی ذی جنة افرنقعوا عنی ؛ یعنی چرا به دور من گرد آمده ایدمانند آنکه گرد کسی که جن زده باشد گرد آیند، از گردمن متفرق و دور شوید. یکی از حاضران گرفت : دعوه فان شیطانه یتکلم بالهندیة. و مانند جحلنجع که معنی آن معلوم نیست.
|| غیر مألوف بودن چیزی. ( المنجد ). شگفتی : غرابتی ندارد؛ یعنی جای شگفتی نیست. || دوری از وطن ، مصدر غرب الشخص اذابعد عن وطنه. ( شرح مقدمة القاموس از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به غرابة شود. || ( ص ) یاقوت در معجم البلدان گوید: الغرابة هو الشی الغریب فیما احسب : آن صحایف لطایف نگار و منشآت غرابت آثار. ( حبیب السیر جزء 3 از مجلد 3 ص 122 ).
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( ع مص ) غرابت. رجوع به غرابت شود.
غرابة. [ غ َ ب َ ] ( اِخ ) جائی است ،تذکرت میتاً بالغرابة ثاویاً. ( از معجم البلدان ).
غرابت . [ غ َ ب َ ] (ع مص ) غَرابة. غامض و خفی بودن : غرب الکلام غرابة؛ غمض و خفی .
- غرابت کلمه ؛ غموض آن . (اقرب الموارد).
- || وحشی بودن کلمه و ناروشن بودن معنی و غیرمأنوس بودن آن در استعمال است . (از تعریفات جرجانی ). یکی از عیوب سه گانه ٔ کلمه ؛ یعنی غرابت و تنافر حروف و مخالفت قیاس صرفی است که مخل فصاحت اند. غرابت کلمه آن است که کلمه وحشیه باشد؛ یعنی کثیرالدوران و مأنوس در استعمالات نباشد، مانند: این نثر فارسی : فلان زفت کَشَفته و اَنجُخته است . و مثل فَرَخج و تخَجﱡم در این شعر خاقانی :
پیش درشان سپهر و انجم
این بوده فرخج و آن تخجم .
صاحب دررالادب آرد: غرابت استعمال آن است که معنی کلمه ظاهر نباشد و اهل لسان را نیز با آن کلمه انس و الفتی نباشد و سامع ناچار شود آن را به یک معنی بعیدی تأویل کند مثل کلمه ٔ مسرج در قول عجاج :
و مقلةً و حاجباً مزججاً
و فاحماً و مرسناً مسرجاً.
(آن معشوقه حدقه ٔ چشم و ابروئی گشاده ، و موهائی را که در سیاهی مثل زغال بود و بینی را که مانند شمشیر سریجی یا مانند چراغ بود، آشکار کرد) جمعی گفتند مسرج شمشیر سریجی است که شاعر بینی محبوب خود را به آن تشبیه کرده و بعضی گفتند مراد این است که در لمعان مثل سراج است ، از این جهت است که سامع در حیرت می افتد، و همچنین مانند کلمه ٔتکأکأتم در قول عیسی بن عمر نحوی که نقل کنند از خر خود بیفتاد و بیهوش شد مردم اطراف او جمع شدند چون بهوش آمد گفت : ما لکم تکأکاتم علی کتکأکأکم علی ذی جنة افرنقعوا عنی ؛ یعنی چرا به دور من گرد آمده ایدمانند آنکه گرد کسی که جن زده باشد گرد آیند، از گردمن متفرق و دور شوید. یکی از حاضران گرفت : دعوه فان شیطانه یتکلم بالهندیة. و مانند جحلنجع که معنی آن معلوم نیست .
|| غیر مألوف بودن چیزی . (المنجد). شگفتی : غرابتی ندارد؛ یعنی جای شگفتی نیست . || دوری از وطن ، مصدر غرب الشخص اذابعد عن وطنه . (شرح مقدمة القاموس از ذیل اقرب الموارد). رجوع به غرابة شود. || (ص ) یاقوت در معجم البلدان گوید: الغرابة هو الشی ٔ الغریب فیما احسب : آن صحایف لطایف نگار و منشآت غرابت آثار. (حبیب السیر جزء 3 از مجلد 3 ص 122).
- غرابت کلمه ؛ غموض آن . (اقرب الموارد).
- || وحشی بودن کلمه و ناروشن بودن معنی و غیرمأنوس بودن آن در استعمال است . (از تعریفات جرجانی ). یکی از عیوب سه گانه ٔ کلمه ؛ یعنی غرابت و تنافر حروف و مخالفت قیاس صرفی است که مخل فصاحت اند. غرابت کلمه آن است که کلمه وحشیه باشد؛ یعنی کثیرالدوران و مأنوس در استعمالات نباشد، مانند: این نثر فارسی : فلان زفت کَشَفته و اَنجُخته است . و مثل فَرَخج و تخَجﱡم در این شعر خاقانی :
پیش درشان سپهر و انجم
این بوده فرخج و آن تخجم .
(از هنجار گفتار ص 4).
صاحب دررالادب آرد: غرابت استعمال آن است که معنی کلمه ظاهر نباشد و اهل لسان را نیز با آن کلمه انس و الفتی نباشد و سامع ناچار شود آن را به یک معنی بعیدی تأویل کند مثل کلمه ٔ مسرج در قول عجاج :
و مقلةً و حاجباً مزججاً
و فاحماً و مرسناً مسرجاً.
(آن معشوقه حدقه ٔ چشم و ابروئی گشاده ، و موهائی را که در سیاهی مثل زغال بود و بینی را که مانند شمشیر سریجی یا مانند چراغ بود، آشکار کرد) جمعی گفتند مسرج شمشیر سریجی است که شاعر بینی محبوب خود را به آن تشبیه کرده و بعضی گفتند مراد این است که در لمعان مثل سراج است ، از این جهت است که سامع در حیرت می افتد، و همچنین مانند کلمه ٔتکأکأتم در قول عیسی بن عمر نحوی که نقل کنند از خر خود بیفتاد و بیهوش شد مردم اطراف او جمع شدند چون بهوش آمد گفت : ما لکم تکأکاتم علی کتکأکأکم علی ذی جنة افرنقعوا عنی ؛ یعنی چرا به دور من گرد آمده ایدمانند آنکه گرد کسی که جن زده باشد گرد آیند، از گردمن متفرق و دور شوید. یکی از حاضران گرفت : دعوه فان شیطانه یتکلم بالهندیة. و مانند جحلنجع که معنی آن معلوم نیست .
|| غیر مألوف بودن چیزی . (المنجد). شگفتی : غرابتی ندارد؛ یعنی جای شگفتی نیست . || دوری از وطن ، مصدر غرب الشخص اذابعد عن وطنه . (شرح مقدمة القاموس از ذیل اقرب الموارد). رجوع به غرابة شود. || (ص ) یاقوت در معجم البلدان گوید: الغرابة هو الشی ٔ الغریب فیما احسب : آن صحایف لطایف نگار و منشآت غرابت آثار. (حبیب السیر جزء 3 از مجلد 3 ص 122).
فرهنگ عمید
۱. شگفت و تعجب انگیز بودن.
۲. دور از ذهن بودن، غیر مٲلوف بودن.
۳. [قدیمی] دور بودن، دوری از وطن.
* غرابت کلمه: (ادبی ) در معانی، غیر مٲنوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» در این شعر: پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم.
۲. دور از ذهن بودن، غیر مٲلوف بودن.
۳. [قدیمی] دور بودن، دوری از وطن.
* غرابت کلمه: (ادبی ) در معانی، غیر مٲنوس و غریب بودن کلمه، چنان که بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» در این شعر: پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم.
۱. شگفت و تعجبانگیز بودن.
۲. دور از ذهن بودن؛ غیر مٲلوف بودن.
۳. [قدیمی] دور بودن؛ دوری از وطن.
〈 غرابت کلمه: (ادبی) در معانی، غیرمٲنوس و غریب بودن کلمه، چنانکه بیشتر مردم معنای آن را ندانند، مانند کلمۀ «فرخج» و «تخجم» در این شعر: پیش درشان سپهر و انجم / این بوده فرخج و آن تخجم.
پیشنهاد کاربران
دوری ( متضاد قرابت:نزدیکی )
پیچیدگی ، شگفتی ، دور بودن از ذهن
هم ریشہ: غریب ، غرایب
هم ریشہ: غریب ، غرایب
- غرابت : پیچیدگی
- قرابت : نزدیکی
- قرابت : نزدیکی
غرابت:دوری٬تضاد
قرابت:نزدیکی٬ترادف
قرابت:نزدیکی٬ترادف
کلمات دیگر: