مترادف حاسب : حسابدان، محاسب، شمارنده، حساب کننده، حاسر، محاسبه گر
حاسب
مترادف حاسب : حسابدان، محاسب، شمارنده، حساب کننده، حاسر، محاسبه گر
فرهنگ فارسی
حاسب احمد بن عبدالله مروزی منجم و ریاضی دان ( اواخر قر . ۲ و اوایل قر . ۳ ه. ) . وی بسبب تبحر در محاسبات به (( حاسب ) ) معروف گردید و در زمان خلافت مامون در دربار بغداد منزلتی داشت. سه زیج از وی بجا مانده : (( زیج ممتحن ) ) (( زیج دمشقی ) ) (( زیج ماهوتی ) ) .
( اسم ) حساب کننده شماگیر . جمع ۴ : حاسبین .
( اسم ) حساب کننده شماگیر . جمع ۴ : حاسبین .
فرهنگ معین
(س ِ ) [ ع . ] (اِفا. )حساب کننده ، شمارگر. ج . حاسبین .
لغت نامه دهخدا
حاسب. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حساب. شمارنده. شمارکننده. شمارگر. شمارگیر. ( مهذب الاسماء ). محاسب. سمعانی گوید: «بفتح الحاء والسین المهملتین و فی آخرها الباء المعجمة بواحدة. هذه اللفظة لمن یعرف الحسبان...» ج ، حَسَبة، حُسّاب ، حاسبون ، حاسبین : ثم رُدّواالی اﷲ مولاهم الحق اَلا له الحکم و هو اسرع الحاسبین.( قرآن 62/6 ). و نضع الموازین َ القسط لیوم القیامة فلا تُظلم نفس ٌ شیئاً و ان کان مثقال حَبّة من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین. ( قرآن 47/21 ). || احسب الحاسبین ؛ شمارگرتر شمارگران. باری تعالی.
فرهنگ عمید
۱. شمارنده، شمارکننده به محاسب.
۲. (نجوم ) منجم.
۲. (نجوم ) منجم.
دانشنامه اسلامی
جدول کلمات
حسابدان
پیشنهاد کاربران
محل اعرابی هم مشخص بشه عالی میشه
کلمات دیگر: