کلمه جو
صفحه اصلی

حارب


برابر پارسی : رزمجو

فرهنگ فارسی

( اسم ) جنگنده رزم کننده . جمع : حاربین .
موضعی است در حوالی دمشق

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) جنگنده ، رزم کننده .

لغت نامه دهخدا

حارب. [ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حرب.

حارب. [رِ ] ( اِخ ) موضعی است در حوالی دمشق ، بحوران شام و نزدیک مرج الصفر، از سرزمین قضاعه. ( معجم البلدان ).

حارب . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حرب .


حارب . [رِ ] (اِخ ) موضعی است در حوالی دمشق ، بحوران شام و نزدیک مرج الصفر، از سرزمین قضاعه . (معجم البلدان ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَارَبَ: جنگید
ریشه کلمه:
حرب (۱۱ بار)


کلمات دیگر: