مترادف ظهور : بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی
متضاد ظهور : پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی
برابر پارسی : پیدایش، آشکاری، پیدایی، نمود
appearance, advent, outburst, presentation
appearance, dawn, emergence, manifestation
تفشي , دخل , ظهور , لمحة
ظهور , خيال , روح , تجسم , شبح , منظر , پيدايش , ظاهر , نمايش , نمود , سيما
بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی ≠ پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی
ظهور. [ ظُ ] (اِخ ) شهری است در بحر از سرزمین مَهرة در اقصای یمن .
ظهور. [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَهر.
ظهور. [ ظُ ] (ع مص ) آشکار شدن . آشکارا شدن . پدید آمدن . پدیدار شدن . ظاهر شدن : مرد... توبه کرد که پیش از ظهور حجتی بر امثال این کار اقدام ننماید. (کلیله و دمنه ). و چنانکه ظهور آن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد اثر این بی تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه ). || پیدایش . || پیدائی . وضوح . هویدائی . آشکاری . ابانت . بروز. تجلی . رونمائی . بداهت . || بر جای بلند شدن : ظهر علیه ؛ به بام برآمد. || ظَهر علی ؛ یاری داد مرا. || دست یافتن . چیره شدن : ظهر به و علیه ؛ چیره گردید بر وی . || ظَهر بفلان ؛ آشکار کرد او را. || اطلاع بر سِرّ. || فخر به علم . || مرتبه ٔ بالا گرفتن . || به پشت زدن . || (اصطلاح نجوم ) در تحت الشعاع نبودن کوکب .
۱. ظاهر شدن؛ آشکار شدن؛ نمایان شدن.
۲. آشکار کردن تصویر به کمک مواد شیمیایی.
۳. [قدیمی] تجلی.
〈 به ظهور پیوستن: = 〈 به ظهور رسیدن
〈 به ظهور رسیدن: ظاهر شدن؛ آشکار شدن.
〈 ظهور کردن: (مصدر لازم) آشکار و نمایان شدن.
〈 ظهور یافتن: (مصدر لازم) = 〈 ظهور کردن
ظَهر#NAME?