کلمه جو
صفحه اصلی

تابیده


مترادف تابیده : مفتول، تافته، تفته، سرخ شده، گداخته، تاب داده، پیچیده، تاب برداشته، کج

فارسی به انگلیسی

wry


مترادف و متضاد

twisty (صفت)
منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده

اسم


مفتول


تافته، تفته، سرخ شده، گداخته


تاب داده، پیچیده


تاب برداشته، کج


۱. مفتول
۲. تافته، تفته، سرخ شده، گداخته
۳. تاب داده، پیچیده
۴. تاب برداشته، کج


فرهنگ فارسی

پیچیده تافته .

لغت نامه دهخدا

تابیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) پیچیده. ( آنندراج ). تافته. || درخشیده.تابان شده. نوری تابیده. || کژشده. مورب شده : چشم او کمی تابیده است. || گرم و سوزان شده : تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن ، تافته ، تاب و تابیده شود.

فرهنگ عمید

پیچیده، تاب داده شده.
در حال گداخته شدن.

پیچیده؛ تاب‌داده‌شده.


در حال گداخته شدن.



کلمات دیگر: