کلمه جو
صفحه اصلی

دائما


برابر پارسی : همواره، پیوسته، همیشه | ( دائماً ) همیشه

فارسی به انگلیسی

consistently, constantly, continually, permanently, perpetually, regularly

constantly, continually, always


incessantly, evermore

incessantly


عربی به فارسی

همواره , هميشه , پيوسته , همه وقت


فرهنگ فارسی

بطور پیوسته

لغت نامه دهخدا

( دائماً ) دائماً. [ ءِ مَن ْ ] ( ع ق ) دائم. همیشه. پیوسته. مدام. ( آنندراج ) : و دائماً از آن زمان که توجه بخدمت ایشان کردم در خاطر من این بود که در بخارا اول بخدمت ایشان مشرف گردم. ( انیس الطالبین نسخه خطی مؤلف ص 82 ).
او بیان میکرد با ایشان فصیح
دائماً ز افعال و اقوال مسیح.
مولوی.

( دایماً ) دایماً. [ ی ِ م َن ْ ] ( ع ق ) دائماً. بطور پیوسته. همیشه. مدام. علی الدوام همه وقت :
دایماً یکسان نماند حال دوران غم مخور.
حافظ.
و دایماً درویشان و دوستان بواسطه قدم شریف ایشان می آمدند. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 134 ).

فرهنگ عمید

همیشه، پیوسته، همه وقت.

پیشنهاد کاربران

مدام
پی در پی
مادام


همیشه. . . . مدام. . .


کلمات دیگر: