کلمه جو
صفحه اصلی

مادرزاد

فارسی به انگلیسی

congenital, natural, innate


congenital, natural, innate, trueborn, congenital

فارسی به عربی

فطری

مترادف و متضاد

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

فرهنگ فارسی

۱- برادر یا خواهری که با شخصی از شکم یک مادر زاییده شده هم شکم . ۲- آنچه که بهنگام تولد با شخص همراه است : کوری مادر زاد خلق مادر زاد : و نابینای مادر زاد روشن گردانید .

فرهنگ معین

(ص مف . ) مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل : کور مادرزاد.

لغت نامه دهخدا

مادرزاد. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) مادرزاده. همشیره یا برادر از بطن یک مادر، یعنی هم شکم. ( آنندراج ). برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند. هم شکم. || طبیعی و خلقی و جبلی. ( ناظم الاطباء ). مادرآورد. مادرآورده :
خرد و مردمیش روزافزون
فضل و آزادگیش مادرزاد.
فرخی.
|| آنچه که به هنگام تولد با شخصی همراه است : کوری مادرزاد. خلق مادرزاد. ( فرهنگ فارسی معین ) .
- اقبال مادرزاد ؛ خوشبختی که در گهواره با شخصی همراه بوده. ( ناظم الاطباء ).
- دولت مادرزاد ؛ اقبالی که از بدو تولد با کسی همراه باشد. سعادتی که از ابتدای تولد به کسی روی آورد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کر مادرزاد ؛ که از مادر کر و ناشنوا به دنیا آمده باشد. بسیار کر.
- کور مادرزاد ؛ که از مادر نابینا زاده شده باشد. نابینای مادرزاد. و رجوع به همین ترکیب ذیل کور شود.
- نابینای مادرزاد ؛ کور مادرزاد. و رجوع به همین ترکیب شود.
|| عاری از هر چیز. لخت و عور. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ز مادر آمده بی گنج و ملک و خیل و حشم
همی روندچنان کامدند مادرزاد.
سعدی.

فرهنگ عمید

ویژگی یک جاندار، مانند خلق وخوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است.


کلمات دیگر: