کلمه جو
صفحه اصلی

شادمانی


مترادف شادمانی : بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط

متضاد شادمانی : ناشادمانی، غمگینی

فارسی به انگلیسی

joy, rejoicing


bliss, delight, disport, exultation, frolic, glee, joy, jubilation, jubilee, mirth, rejoicing

فارسی به عربی

ابتهاج , قناع , مرح , مهرجان

مترادف و متضاد

بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط ≠ ناشادمانی، غمگینی


jubilation (اسم)
شادی، جشن، شادمانی، هلهله

gaiety (اسم)
شادی، خوشی، خوشدلی، خوشنودی، شادمانی، بشاشت، سبک روحی

mask (اسم)
بالماسکه، شادمانی، ماسک، لفافه، نقاب، روبند، پوشانه

splurge (اسم)
خود ستایی، خود فروشی، شادمانی، ریخت و پاش

festival (اسم)
عید، جشنواره، شادمانی

merrymaking (اسم)
خوشی، شادمانی

lustihood (اسم)
شهوانی، شادمانی، سرچنگی

فرهنگ فارسی

شادی خوشی خوشحالی سرور .
عبیدالله بن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد .

احساس هیجان و شادی و رضایت و آسایش


لغت نامه دهخدا

شادمانی . (اِخ ) عبیداﷲبن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی ، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد. ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید. بعد از سنه ٔ 480 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی و لباب الانساب ، ذیل شاذَمانی ).


شادمانی. ( حامص مرکب ) نشاط. خوشحالی. شادی. شادانی. خرمی. سرور. مسرت. انبساط. بشاشت. ابتهاج. فرح.بهجت. عشرت. طرب. در مقابل نژندی و غم :
ازو شادمانی ازویت غمست
ازویت فزونی ازویت کمست.
فردوسی.
شد از شادمانی رخش ارغوان
که تن را جوان دید و دولت جوان.
فردوسی.
به پیوند با او چرایی دژم
کسی نسپرد شادمانی به غم.
فردوسی.
نژندی و هم شادمانی ز تست
انوشه دلیری که راه تو جست.
فردوسی.
چو در دست جدایی بیش مانی
ز وصلت بیش یابی شادمانی.
( ویس و رامین ).
غم و شادمانی نماند ولیک
جزای عمل ماند و نام نیک.
سعدی ( بوستان ).
رفع غم دل نمی توان کرد
الا به امید شادمانی.
سعدی.
که این منزل درد و جای غم است
در این دامگه شادمانی کم است.
حافظ.
که را دیدی تو اندر جمله عالم
که یکدم شادمانی یافت بی غم.
شبستری.
|| ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است. ( از یادداشت مؤلف ) :
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.
فردوسی.
- امثال :
شادمانی زعفران دیر نپاید. ( امثال و حکم ).
بس مدتی نماند تا غم شود پدید
زان شادمانیی که بدل زعفران برد.
عمادی شهریاری ( از امثال و حکم ).

شادمانی.( ص نسبی ) منسوب به شادمانه. رجوع به شادمانه شود.

شادمانی. ( اِخ ) عبیداﷲبن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی ، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد. ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید. بعد از سنه 480 هَ. ق. درگذشت. ( از انساب سمعانی و لباب الانساب ، ذیل شاذَمانی ).

شادمانی . (حامص مرکب ) نشاط. خوشحالی . شادی . شادانی . خرمی . سرور. مسرت . انبساط. بشاشت . ابتهاج . فرح .بهجت . عشرت . طرب . در مقابل نژندی و غم :
ازو شادمانی ازویت غمست
ازویت فزونی ازویت کمست .

فردوسی .


شد از شادمانی رخش ارغوان
که تن را جوان دید و دولت جوان .

فردوسی .


به پیوند با او چرایی دژم
کسی نسپرد شادمانی به غم .

فردوسی .


نژندی و هم شادمانی ز تست
انوشه دلیری که راه تو جست .

فردوسی .


چو در دست جدایی بیش مانی
ز وصلت بیش یابی شادمانی .

(ویس و رامین ).


غم و شادمانی نماند ولیک
جزای عمل ماند و نام نیک .

سعدی (بوستان ).


رفع غم دل نمی توان کرد
الا به امید شادمانی .

سعدی .


که این منزل درد و جای غم است
در این دامگه شادمانی کم است .

حافظ.


که را دیدی تو اندر جمله عالم
که یکدم شادمانی یافت بی غم .

شبستری .


|| ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است . (از یادداشت مؤلف ) :
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان .

فردوسی .


- امثال :
شادمانی زعفران دیر نپاید . (امثال و حکم ).
بس مدتی نماند تا غم شود پدید
زان شادمانیی که بدل زعفران برد.

عمادی شهریاری (از امثال و حکم ).



شادمانی .(ص نسبی ) منسوب به شادمانه . رجوع به شادمانه شود.


فرهنگ عمید

شادی و خوشی، خوشحالی: غم و شادمانی نماند ولیک / جزای عمل مانَد و نام نیک (سعدی۱: ۷۲ ).

دانشنامه عمومی

شادمانی (فیلم ۲۰۰۷). «شادمانی» (انگلیسی: Bliss) یک فیلم ترکیه ای در سبک درام است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به اوزگو نامال اشاره کرد.
دهکده ای در ساحل دریاچه وان، ترکیه. مریم دختر ۱۷ ساله ای که مورد تجاوز قرار گرفته، در انبار خانه حبس شده و به سرنوشت خود می اندیشد...

فرهنگستان زبان و ادب

{happiness} [روان شناسی] احساس هیجان و شادی و رضایت و آسایش

جدول کلمات

طرب

پیشنهاد کاربران

مسرت، بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط، راح، فرحت، شعف، فرح

وجد. . .

حسی نیروبخش که تمامی وجود ما را زیر نفوذ مثبت خود می گیرد. . . گاهی دیده شده که این واژه را با "خرسندی" و "خوشبختی" اشتباه می گیرند. . . این واژگان ضمن ارتباط با هم ، در معنی بسیار متفاوت اند!

شعف

فرحت

مسرت

راح

خوشبختی


کلمات دیگر: