کلمه جو
صفحه اصلی

ثقب


مترادف ثقب : ثقبه، رخنه، سوراخ، منفذ

عربی به فارسی

گمانه , سوراخ کردن , سنبيدن , سفتن , نقب زدن , بامته تونل زدن , خسته کردن , موي دماغ کسي شدن , خسته شدن , منفذ , سوراخ , مته , وسيله سوراخ کردن , کاليبر تفنگ , خسته کننده , چشم کوچک , حلقه , چشم , روزنه , مزغل


مترادف و متضاد

ثقبه، رخنه، سوراخ، منفذ


فرهنگ فارسی

سوراخ، رخنه، اثقب و ثقوب جمع، جمع ثقبه
( اسم ) جمع ثقبه سوراخها.
دهی است به یمامه

فرهنگ معین

(ثَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) سوراخ کردن . ۲ - (اِ. ) سوراخ ، رخنه .
(ثُ قَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ثقبه ، سوراخ ها.

(ثَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) سوراخ کردن . 2 - (اِ.) سوراخ ، رخنه .


(ثُ قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ثقبه ؛ سوراخ ها.


لغت نامه دهخدا

ثقب. [ ث َ ] ( ع مص ) سوراخ کردن. || بلند پریدن. || ثقب کوکب ؛ روشن شدن ستاره. || ثقب رائحه ؛ دمیدن بوی. || ثقب ناقه ؛ بسیار شیر شدن ناقة. || ثقب رأی ؛ نافذ گردیدن رأی.

ثقب. [ ث ُ ق َ / ث ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ثُقبة. || روزن خانه. سوراخ. ج ، ثقوب و اَثقب :
چرخ چون گوز شکسته است از آن روز که ماه
چهره چون چهره بادام جبین پر ثقب است.
انوری.

ثقب. [ ث ُ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ثُقبة و ثقوب و ثقاب.

ثقب. [ ث َ ] ( اِخ ) ابن فروه ساعدی. صحابی انصاری است. بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زُبیر. وی در غزوه احد شهادت یافت واو واقف به انساب انصار بود. رجوع به ثقف... شود.

ثقب. [ ث َ ] ( اِخ ) دهی است به یمامه.

ثقب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی انصاری است . بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زُبیر. وی در غزوه ٔ احد شهادت یافت واو واقف به انساب انصار بود. رجوع به ثقف ... شود.


ثقب . [ ث َ ] (اِخ ) دهی است به یمامه .


ثقب . [ ث َ ] (ع مص ) سوراخ کردن . || بلند پریدن . || ثقب کوکب ؛ روشن شدن ستاره . || ثقب رائحه ؛ دمیدن بوی . || ثقب ناقه ؛ بسیار شیر شدن ناقة. || ثقب رأی ؛ نافذ گردیدن رأی .


ثقب . [ ث ُ ق َ / ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُقبة. || روزن خانه . سوراخ . ج ، ثقوب و اَثقب :
چرخ چون گوز شکسته است از آن روز که ماه
چهره چون چهره ٔ بادام جبین پر ثقب است .

انوری .



ثقب . [ ث ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُقبة و ثقوب و ثقاب .


فرهنگ عمید

۱. سوراخ کردن.
۲. (اسم ) سوراخ، رخنه.
= ثقبه

۱. سوراخ ‌کردن.
۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه.


ثقبه#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
نفوذ. پاره کردن (قاموس) نجم ثاقب یعنی ستاره نورانی (مجمع البیان، صحاح، نهایه) گویا که با نور خود ظلمت را می‏شکافد و تا می‏توانید نفوذ می‏کند چنانکه در افرب الموارد از اساس نقل می‏کند. ، قسم به آسمان و کوبنده چه فهماند تو را که کوبنده چیست همان ستاره نلفذ است. طارق و نجم گفته‏اند سحابی‏ها و گازهائیکه در آسمان هستند به طور مارپیچی حرکن کرده و فشرده شدن حرارت مرکزی رو به افزایش می‏رود و در نتیجه ذرّات درونی، یکدیگر را می‏کوبند و فعل و انفعالات داخلی و خارجی سبب تشکیل کوکب می‏شود تا نخستین نور قرمز بعد از آتش گرفتن اندرون ستاره، در سطح آن ظاهر می‏شود و آن از حالت به هم کوبیدگی اتمها و ملکول‏ها ورها شدن الکترونها، به وجود آمده است. پس از آن‏ها، ستاره در اثر فعل و انفعالهای پی درپی به حالت نورانیّت و تشعشع خود میافتد و نور نافذ آن فضا را شکافته و به هر جای ممکن می‏رسد . بنابراین «طارق» مرحله اوّل تشکیل ستاره و «نجم» ابتدای ظهور نور قرمز و «ثاقب» مرحله سوّم آن است رجوع شود به تفسیر پرتوی از قرآن و کتاب پیدایش و مرگ خورشید. جای دقّت است که نجم در اصل به معنی ظهور است در لغت هست «نَجَم الشَّیُ: ظَهَرَ» و قهراً ستاره را در اثر ظاهر بودن نجم گفته‏اند. ، ظاهراً مراد از شهاب ثاقب سنگ‏های آسمانی است که با سرعت 48 هزار کیلومتر در ساعت وارد جّو زمین شده و در اثر حرارت و تماس با گازهای جّو مشتعل شده و ما آنها را بصورت نواری از نور مشاهده می‏کنیم. رجوع شود به «شهاب». لفظ ثاقب تنها دو بار در قرآن به کار رفته است: طارق: 3 و صافات: 10.

پیشنهاد کاربران

شاهد مثال:
فرخی:
گشته از تیر خدنگ اندر کف مردان بجنگ
درقها چون کاغذ آماج سلطان پر ثقب




کلمات دیگر: