کلمه جو
صفحه اصلی

خاسر


مترادف خاسر : متضرر، زیان دیده، زیان کار، زیانمند، ضررکرده

متضاد خاسر : منتفع

عربی به فارسی

بازنده , ورق بازنده , اسب بازنده , ضرر کننده


مترادف و متضاد

متضرر، زیاندیده، زیانکار، زیانمند، ضررکرده ≠ منتفع


فرهنگ فارسی

زیان دیده، زیان رسیده، زیانکار
( اسم صفت ) زیانکار زیان رسیده خسران دیده . جمع : خاسرین .
سلم بن عمرو بن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مره شاعری خوش طبع از شعرائ دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آنرا بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند [ انک الخاسر للصفقه ] و او را این لقب بماند .

فرهنگ معین

(س ِ ) [ ع . ] (اِفا. ) زیانکار، زیان رسیده .

لغت نامه دهخدا

خاسر. [ س ِ ] ( ع ص ) زیانکار. ( آنندراج )( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( زمخشری ) ( مهذب الاسماء ). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. ( غیاث اللغة ). زیان دیده. زیان رسیده. متضرر. زیان زده. زیان کرده. بزیان ، مقابل رابِح. ج ، خاسران ( فارسی ). خاسرون ، خاسرین. ( عربی ) :
حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان گشته خیره و حیران.
مسعودسعد.
خاسرشناس خسرو و طاغی شمرطغان.
خاقانی.
|| هلاک شده. || خائب و خاسر. ناامید و زیان زده.

خاسر. [ س ِ ] ( اِخ ) سَلم بن عمروبن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مرة شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: «انک الخاسر الصفقة» و او را این لقب بماند. بعد بمدح رشید پرداخت و رشید او را صدهزار درهم صله داد و به او گفت با این مال گویندگانی را که ترا خاسر نامیده اند تکذیب کن. او هم مال را برداشت و نزد آنان آمد و گفت این است آنچه بر ادب انفاق کردم و نفعی که از ادب برداشتم. من سلم رابحم نه سلم خاسر. و قولی دیگر نیز در اینجا هست باری سلم از شاگردان بشاربن برد از دوستان ابوالعتاهیه بود و او را با بشار مناظراتی است. ( از معجم الادباء چ مارگلیوث ).

خاسر. [ س ِ ] (اِخ ) سَلم بن عمروبن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مرة شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: «انک الخاسر الصفقة» و او را این لقب بماند. بعد بمدح رشید پرداخت و رشید او را صدهزار درهم صله داد و به او گفت با این مال گویندگانی را که ترا خاسر نامیده اند تکذیب کن . او هم مال را برداشت و نزد آنان آمد و گفت این است آنچه بر ادب انفاق کردم و نفعی که از ادب برداشتم . من سلم رابحم نه سلم خاسر. و قولی دیگر نیز در اینجا هست باری سلم از شاگردان بشاربن برد از دوستان ابوالعتاهیه بود و او را با بشار مناظراتی است . (از معجم الادباء چ مارگلیوث ).


خاسر. [ س ِ ] (ع ص ) زیانکار. (آنندراج )(تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غیاث اللغة). زیان دیده . زیان رسیده . متضرر. زیان زده . زیان کرده . بزیان ، مقابل رابِح . ج ، خاسران (فارسی ). خاسرون ، خاسرین . (عربی ) :
حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان گشته خیره و حیران .

مسعودسعد.


خاسرشناس خسرو و طاغی شمرطغان .

خاقانی .


|| هلاک شده . || خائب و خاسر. ناامید و زیان زده .

فرهنگ عمید

زیان دیده، زیان رسیده، زیان کار.

جدول کلمات

زیانکار

پیشنهاد کاربران

خاسر به فتح س در گویش سیستانی به معنی پدر زن - پدر شوهر است

بازنده

زیان دیده. . . ضار

زیان کار. . . زیانمند

متضرر. . . .


کلمات دیگر: