کلمه جو
صفحه اصلی

چارق


مترادف چارق : پاتابه، کفش، چارغ، پای افزار، پای پوش

برابر پارسی : کفش

فارسی به انگلیسی

shoe consisting of a piece of hide and a few straps or thongs

مترادف و متضاد

پاتابه، کفش، چارغ، پایافزار، پایپوش


فرهنگ فارسی

( اسم ) کفش چرمی که بندها و تسمه های بلند دارد و بندهای آن بساق یا پیچیده میشود پا تابه بالیک .
از قرای خدابنده لوی خمسه و جدید النسق. ملکی نواب والا رکن الدوله محمد تقی میرزاست .

فرهنگ معین

(رُ ) [ تر. ] (اِ. ) کفشی چرمی با بندهای بلند که به دور پا پیچیده می شود.

لغت نامه دهخدا

چارق. [ رُ ] ( ترکی ، اِ ) چارغ.نوعی از پاافزار. ( آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان.( غیاث ). چاروق. پوزار. پای افزار. پاپوش. چاموش. شم.پالیک. قسمی کفش. نوعی پاپوش. کفش درشت روستائیان. کفش های روستائیان از انبان کرده. نوعی کفش که از انبان کنند. پای افزار از پوست انبان که آن را با ریسمانهای کلفت به پای بندند و فقرای روستا و ساربانان پوشند. کفش ترکان و آن پوست ناپیراسته باشد که با قاتمه ( طناب باریک پشمین ) به پای بندند. پاپوش که زیر آن پوست و روی آن ریسمان است. پاپوش دهاتی :
ای ایاز آن مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بربت عاشقی.
مولوی.
همچو مجنون بر رخ لیلی خویش
کرده ای تو چارقی را دین و کیش.
مولوی.
بنگریدند از یسار و از یمین
چارقی بدریده بود و پوستین.
مولوی.
باز گفتند این مکان بی نوش نیست
چارق اینجا جزپی روپوش نیست.
مولوی.
پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محراب ایاز.
مولوی.
میرود هر روز در حجره برین
تا ببیندچارقی با پوستین.
مولوی.
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت.
مولوی.
چارقت دوزم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم.
مولوی.
- امثال :
یک پا گیوه یک پا چارق ؛ کنایه است از فقری تمام.
کرد را به مسجد راه دهند با چارقش آید ؛ کنایه است از جهل و آداب ندانی.

چارق. [ رُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی اسدآباد شهرستان همدان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری قصبه اسدآباد و 5 هزارگزی جنوب چنار. کوهستانی سردسیر با 241 نفر سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ج 5 ).

چارق. [ رُ ] ( اِخ ) از قرای خدابنده لوی خمسه و جدیدالنسق. ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا است. هوایش ییلاق و زراعت آنجا دیمی و آبی است. یکرشته قنات دارد که محصول و صیفی آن را مشروب میسازد. سکنه اینقریه پانزده خانوار است. ( مرآت البلدان ج 4 ص 50 ).

چارق . [ رُ ] (اِخ ) از قرای خدابنده لوی خمسه و جدیدالنسق . ملکی نواب والا رکن الدوله محمدتقی میرزا است . هوایش ییلاق و زراعت آنجا دیمی و آبی است . یکرشته قنات دارد که محصول و صیفی آن را مشروب میسازد. سکنه ٔ اینقریه پانزده خانوار است . (مرآت البلدان ج 4 ص 50).


چارق . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارغ .نوعی از پاافزار. (آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان .(غیاث ). چاروق . پوزار. پای افزار. پاپوش . چاموش . شم .پالیک . قسمی کفش . نوعی پاپوش . کفش درشت روستائیان . کفش های روستائیان از انبان کرده . نوعی کفش که از انبان کنند. پای افزار از پوست انبان که آن را با ریسمانهای کلفت به پای بندند و فقرای روستا و ساربانان پوشند. کفش ترکان و آن پوست ناپیراسته باشد که با قاتمه (طناب باریک پشمین ) به پای بندند. پاپوش که زیر آن پوست و روی آن ریسمان است . پاپوش دهاتی :
ای ایاز آن مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بربت عاشقی .

مولوی .


همچو مجنون بر رخ لیلی خویش
کرده ای تو چارقی را دین و کیش .

مولوی .


بنگریدند از یسار و از یمین
چارقی بدریده بود و پوستین .

مولوی .


باز گفتند این مکان بی نوش نیست
چارق اینجا جزپی روپوش نیست .

مولوی .


پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محراب ایاز.

مولوی .


میرود هر روز در حجره ٔ برین
تا ببیندچارقی با پوستین .

مولوی .


تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت .

مولوی .


چارقت دوزم شپشهایت کشم
شیر پیشت آورم ای محتشم .

مولوی .


- امثال :
یک پا گیوه یک پا چارق ؛ کنایه است از فقری تمام .
کرد را به مسجد راه دهند با چارقش آید ؛ کنایه است از جهل و آداب ندانی .

چارق . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی اسدآباد شهرستان همدان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری قصبه ٔ اسدآباد و 5 هزارگزی جنوب چنار. کوهستانی سردسیر با 241 نفر سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ج 5).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۴°۵۰′۳۹″ شمالی ۴۸°۰۳′۵۸″ شرقی / ۳۴٫۸۴۴۱۷°شمالی ۴۸٫۰۶۶۱۱°شرقی / 34.84417; 48.06611
چارق، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اسدآباد در استان همدان ایران است.
این روستا در دهستان چهاردولی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۴۲ نفر (۳۶خانوار) بوده است.
روستای چارق در دوازده کیلومتری شهر اسداباد و در شصت و پنج کیلومتری شهر همدان و پنجاه و هشت کیلومتری شهر قروه در منطقه چاردولی (چهادولی)قرار دارد زمانی که از اسداباد به سمت چاردولی حرکت میکنیم با اولین روستا که همان چارق است روبرو میشویم و در مورد وجه تسمیه و قدمت روستا حرف و حدیث زیاد هستش اما مردمان کنونی چارق عمدا از ایل چرداول ایلام هستند که در زمان اواخر قاجار و اوایل پهلوی به این منطقه آمده و ترکها را شکست داده و در این منطقه و قسمت شرق و جنوب شهرستان قروه که به چاردولی قروه مشهور هست مستقر میگردنند و با توجه به اشیا و آثار بدست آمده و تاریخ منطقه قدمت چارق به پیش از اسلام بر میگردد و جای روستای قدیمی در محل دیگری بوده که با توجه به آثار بجا مانده از قبرستان گبری و راه مالرو معروف و بقایای آتشکده و داستانهای عامیانه و آثار کشف شده و آن محل تقریبا از همه طرف در میان کوه ها احاطه شده و گفته میشود این چهار قله و کوه نچندان بلند همانند چهار نگهبان روستا را محافظت میکنند لذا اعتقاد بر این است که اسم روستا چهار رخ بوده که بعدها بخاطر تلفظ راحت تر به چاروخ و بعد بخاطر گویش کردی و تلفظ های عامیانه به چاروق (چارق) تغییر پیدا کرده و در حال حاضر گویش مردم روستا اغلب کردی و ترکی هم صحبت می نمایند

دانشنامه آزاد فارسی

چارُق
چارُق
(یا: چارُغ؛ چاروق) واژه ای ترکی، و به معنی نوعی پاافزار و زیرۀ چرمی که با نوارهای چرمی یا بند به دور ساق های پا بسته می شده و روستاییان و کشاورزان می پوشیده اند. امروزه در کردستان و گیلان نیز این پاافزار تولید می شود. چارق ظاهراً از اوایل قرن هفتم هجری جای پالیک و پاتاوه را گرفت.

واژه نامه بختیاریکا

( چارق * ) پای ابزار ویژه مکان های برفی که رویه اش از موی بز و ته آن چرم گاو است
پوست احشام بزرگ از قبیل الاغ را جهت حفاظت از اعضای بدن علی الخصوص پا به شکل مشخصی دوخته به تن میکنند

جدول کلمات

شم

پیشنهاد کاربران

در پارسی " پالیک"


کلمات دیگر: