مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل
متضاد صبور : ناشکیبا
برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا
(very) patient
(تلفظ: sabur) (عربی) آنکه در برابر سختی ها و رنجها بردبار است ، صبر کننده ، شکیبا ؛ از نامهای خداوند.
بردبار، حلیم، خوددار، خویشتندار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل ≠ ناشکیبا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای . || نام اسب نافعبن جبلة. (منتهی الارب ).
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . 7هزارگزی جنوب قلعه ٔرئیسی مرکز دهستان . 125هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک . کوهستانی ، سردسیر. مالاریائی . سکنه 100 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و حشم داری ، صنایع دستی قالی بافی . ساکنین از طایفه ٔ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. 7هزارگزی جنوب ماسور. 7هزارگزی جنوبی اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک ، کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی ، سکنه 150 تن . آب از چشمه ها، محصول غلات ، تریاک ، حبوبات ، پشم ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه مالرو. ساکنین از طایفه ٔ میر بهاروند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
(قاموس الاعلام ترکی ).
صبور. [ ص َ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب مجمعالفصحا گوید نام نامی وی میرزا احمد و برادرزاده ٔ جناب ملک الشعرا فتحعلی خان کاشانی علیه الرحمة است . در خط و ربط و انشاء نظم و نثر و تکمیل اخلاق رتبه ٔ عالی تحصیل نمود. در دفترخانه ٔ مبارکه ٔ نایب السلطنه ٔ مغفور عباس میرزا نوراﷲ مضجعه متوجه انشا میشده و از ندمای محفل ارم مشاکل آن سلطان مغفور محسوب می آمده ، محسود اقران و امثال و محمود ارباب دانش و اصحاب کمال بود. آن مرد نیکونهاد عالی نژاد در سنه ٔ 1228 هَ . ق . در رزم کفره ٔ روس به نیت جهاد مقتول و بروضه ٔ رضوان پای نهاد. از اوست :
چیست آن دریای نورانی که عقلش گوهر است
رشحه ای ز امواج فیضش صد چو بحر اخضر است
فیض آن بی منتها و جود آن بی غایت است
لطف آن شادی فزای و طبعآن جان پروراست
گاه جودش نوح را بر کوه جودی رهنماست
گاه لطفش خضر را بر آب حیوان رهبر است
غرقه ٔ دریا نه جز زهر فنا نوشد ولیک
هر غریقی را در آن شهدبقا در ساغر است
صد هزاران ماهی سیمین بر زرین پشیز
اندر آن بینی که شان از ماه انور پیکر است
از نم فیضش هزاران لاله و گل بردمید
کاین سپهر نیلگون زآنها یکی نیلوفر است
قطره ها گاه تلاطم زآن بروی چرخ ریخت
کاندر او این زیور و زیب از نجوم و اختر است .
و رجوع به ریحانةالادب ج 2 ص 457 شود.
کسائی .
فردوسی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
نظامی .
نظامی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
شکیبا، بردبار