کلمه جو
صفحه اصلی

ژیگولو


مترادف ژیگولو : فکلی، قرتی

متضاد ژیگولو : ژیگولت

فارسی به انگلیسی

teddy boy, coxcomb, dude, dandy, gigolo, gigolot


gigolo


gigolo, gigolot

فارسی به عربی

معکرونة

مترادف و متضاد

فکلی، قرتی ≠ ژیگولت


cockscomb (اسم)
گل تاج خروس، زلف عروسان، ژیگولو، ادم خود فروش و خودنما

coxcomb (اسم)
گل تاج خروس، ژیگولو، شخص خودنما و نادان

gigolo (اسم)
ژیگولو، رقاص، شیک پوش

macaroni (اسم)
ژیگولو، ماکارونی، رشته فرنگی، جوان خارج رفته، نوعی پنگوئن یا بطریق

فرهنگ فارسی

کلمه ای فرانسوی به معنی جوان ظریف و خوشگذران
جوانی که پیوسته در مجالس لهو لعب و رقص حضور یابد و وقت خود را به بطالت گذراند .

ژیگول، مرد جوان بسیار خود آرا


فرهنگ معین

[ فر. ] (ص . ) جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد.

لغت نامه دهخدا

ژیگولو. [ گ ُ ل ُ ] ( فرانسوی ، ص ، اِ ) مرد خودآراکه پیوسته در لهو و لعب و مجالس رقص وقت بگذراند.

فرهنگ عمید

مرد جوانی که به منظور جلب توجه دیگران خودآرایی می کند.

پیشنهاد کاربران

مزلف. . .

مرد جوانی که با زنی مسن تر از خودش رابطه دارد و آن زن خرجش را می دهد.
بر اساس متن مارسل پروست


کلمات دیگر: