کلمه جو
صفحه اصلی

خاشاک


مترادف خاشاک : آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب ریزه

فارسی به انگلیسی

motes, chips, sweepings, brushwood, chaff, tinder

motes, chips, brushwood


brushwood, chaff, tinder


مترادف و متضاد

chips (اسم)
خاشاک

shavings (اسم)
خاشاک

آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل


علف، کاه، چوب‌ریزه


۱. آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل
۲. علف، کاه، چوبریزه


فرهنگ فارسی

کاه، خار، خس، علف خشک، خاشاک، خاشه، خاش هم گویند
(اسم ) ریز. چوب و علف و کاره: خاروخس.

فرهنگ معین

(اِ. ) ریزة چوب و علف و کاه .

لغت نامه دهخدا

خاشاک. ( اِ مرکب ) خاشه . ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). ساق علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته. ( برهان قاطع ). ریزه کاه با خاک بهم آمیخته و خاشه. ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 369 ). قذاة، عَذَب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عقاقیر. ( السامی فی الاسامی ). آشغال :
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت از او بیرون فکن.
رودکی.
ز خاشاک ناچیز تا عرش راست
سراسر به هستی یزدان گواست.
فردوسی.
ولیکن بفرمان یزدان دلیر
نباشد ز خاشاک تا پیل و شیر.
فردوسی.
برآن توده خاشاکها بر زدند
بفرمود تا آتش اندر زدند.
فردوسی.
تا روی بجستن ننهد برق شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک.
منوچهری.
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست.
ناصرخسرو.
که دریا در نهد درقعر و خاشاک آورد برسر.
مختاری غزنوی.
تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک تو
با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده.
خاقانی.
خاشاک دورنگ روز و شب را
آتش زن و در زمان برافروز.
خاقانی.
چو شد پژمرده خاشاکی بود خشک.
دهلوی.
دگر آهو که خاشاک است خوردش
بجای مشک خاشاک است گردش.
نظامی.
سهی سروش فتاده بر سر خاک
شده لرزان چنان کزباد خاشاک.
نظامی.
در اندیشید از آن که یار دلکش
که چون سازد بهم خاشاک و آتش.
نظامی.
- امثال :
خاشاک به گاله ارزانی و شنبه بجهود ؛ نظیر: سرخر و دندان سگ. ( امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2 ).
خاشاک نیز بر در دریا گذر کند . نظیر: سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش. ( امثال و حکم تألیف دهخدا ج 2 ).
- خاشاک مسجد ؛ ظاهراً نوعی گستردنی نظیر بوریا و حصیر باید باشد : بمسجد رفتم بوریانبود بخانه رفتم و خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او به کنار آب حرام کام رفتم و یک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم. ( تاریخ بخارا نرشخی ازانیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 144 ). در منزل ایشان در زمستان خاشاک مسجد می بود و در تابستان بوریای کهنه. ( تاریخ بخارا نرشخی از انیس الطالبین ایضاً ).

فرهنگ عمید

۱. ریزۀ چوب، علف، کاه، و مانندِ آن.
۲. خار، خس، علف خشک.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خاشاک (قرآن). خاشاک به معنای ساقه علف و چوب و ریزه های باریک و خار و خس با خاک آمیخته است. خداوند متعال با تعابیر مختلفی مانند «هشیم»، «غثاء»، «عصف» و «حطام» از خاشاک در قرآن یاد می کند.
این تعبیر فقط دو بار در آیات شریفه قرآن کریم آمده است.
← آیات قرآن
تعبیر غثاء نیز فقط در دو آیه از آیات قرآن آمده است.
← آیات قرآن
تعبیر عصف به معنای برگ یا ساقه گیاه در دو آیه قرآن آمده است.
← آیات قرآن
...

واژه نامه بختیاریکا

چُلُفته؛ هلفته؛ پِلاس ( پلیس ) ؛ چُلولِه؛ پیش؛ چنگ چلفته؛ هلیل

جدول کلمات

خس

پیشنهاد کاربران

خار

علف

کاه

آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب ریزه

ساده


کلمات دیگر: