مترادف عاطل : باطل، بیکار، بی معنی، بیهوده، لغو، معطل، ول
برابر پارسی : بیکار، بیهوده، پوچ، افکار
idle, useless
unused, void
بيکار , تنبل , بيهوده , بيخود , بي اساس , بي پروپا , وقت گذراندن , وقت تلف کردن , تنبل شدن , داراي اطناب , حشو , افزونه , بي مصرف , عاطل , بکار بيفتاده
باطل، بیکار، بیمعنی، بیهوده، لغو، معطل، ول
۱. ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته میشود؛ بیکار.
۲. [قدیمی] بیبهره.
۳. [قدیمی] بدون مسئول یا متصدی.
〈 عاطلوباطل: بیکار؛ بیهوده.