برابر پارسی : روانه شدن، رهسپار شدن، رهسپارشدن
عازم شدن
برابر پارسی : روانه شدن، رهسپار شدن، رهسپارشدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اجازة , اصعد , بدایة
مترادف و متضاد
رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن
ترک کردن، عازم شدن، بیرون آمدن
جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن، تعمیر کردن، دوباره دایر کردن
حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن
عازم شدن
عازم شدن، متوجه شدن
عازم شدن
عازم شدن
عازم شدن
عازم شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - آهنگ کردن قصد کردن ۲ - حرکت کردن به سوی مقصدی .
لغت نامه دهخدا
عازم شدن. [ زِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آهنگ کردن. قصد کردن :
یارب بفضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود.
یارب بفضل خویش ببخشای بنده را
آن دم که عازم سفر آن جهان شود.
سعدی.
فرهنگ فارسی ساره
روانه شدن، رهسپارشدن، رهسپار شدن
پیشنهاد کاربران
ride
drive
walk
drive
walk
اندرکشیدن
حرکت کردن. رفتن :
و از آنجا سوی پارس اندرکشید
که در پارس بد گنجها را کلید.
فردوسی.
بسوی حصار دژ اندرکشید
بیابان بیره سپه گسترید.
فردوسی.
فریدون کمر بست و اندرکشید
نکرد آن سخن را بدیشان پدید.
فردوسی.
بفرمود تا لشکری برکشید
گرازان سوی خاور اندرکشید.
فردوسی.
حرکت کردن. رفتن :
و از آنجا سوی پارس اندرکشید
که در پارس بد گنجها را کلید.
فردوسی.
بسوی حصار دژ اندرکشید
بیابان بیره سپه گسترید.
فردوسی.
فریدون کمر بست و اندرکشید
نکرد آن سخن را بدیشان پدید.
فردوسی.
بفرمود تا لشکری برکشید
گرازان سوی خاور اندرکشید.
فردوسی.
کلمات دیگر: