برابر پارسی : جدا ازهم، ازهم جدا، دورازهم
فاصله دار
برابر پارسی : جدا ازهم، ازهم جدا، دورازهم
فارسی به انگلیسی
distant
فارسی به عربی
بعید , بعیدا
مترادف و متضاد
کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصله دار
سرد، دور، فاصله دار، غیر صمیمی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - هر دو یا چند چیز که از یکدیگر فاصله داشته باشند ۲ - کلمه ای که از کلمه بعدی یا قبلی به وسیله یک یا چند فاصله جدا شده .
لغت نامه دهخدا
فاصله دار. [ ص ِ ل َ / ل ِ ] ( نف مرکب ) هر دو یا چند چیز که از یکدیگر فاصله داشته باشند. رجوع به فاصله شود.
کلمات دیگر: