کلمه جو
صفحه اصلی

ثریا


مترادف ثریا : پروین، نرگسه، چلچراغ

برابر پارسی : پروین، چلچراغ، چهل چراغ

فارسی به انگلیسی

plelades


عربی به فارسی

چلچراغ , شمع دان چند شاخه , لوستر


فرهنگ اسم ها

اسم: ثریا (دختر) (عربی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: sorayyā) (فارسی: ثريّا) (انگلیسی: sorayya)
معنی: چهلچراغ، پروین ( یکی از صورت های فلکی )، ( عربی ) ( = پروین )

(تلفظ: sorayyā) (عربی) (= پروین) ، ← پروین.


مترادف و متضاد

پروین، نرگسه


چلچراغ


۱. پروین، نرگسه
۲. چلچراغ


فرهنگ فارسی

شش ستاره کوچک در کوهان ثور منزل سوم از منازل قمر پس از بطین و پیش از دبران و آن شش ستاره است بر کوهان ثور پروین نرگسه چرخ .
چهلچراغ، چلچراغ، چراغ چندشاخه که ازسقف آویزند، ستاره پروین که آنراعقدثریانیزگویند
۱- ( اسم ) چهلچراغ چلچراغ .۲- ( اسم ) پروین ثریا. ۳- ( اسم ) منزلی از منازل قمر : ثریا.
الهانی ابن احمد محدث است

فرهنگ معین

(ثُ رَ یّ ) [ ع . ] ۱ - چلچراغ . ۲ - پروین ، یکی از صورت های فلکی .

لغت نامه دهخدا

ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] ( ع ص ، اِ ) مصغر ثروی. || ( اِخ ) پروین پرن. پرند. پرو. پروه. رَفه. رَمه. نرگسه. نرگسه چرخ. نرگسه سقف لاجورد. و آن منزل سوم است از منازل قمر پس از بطین و پیش از دبران و آن شش ستاره است برکوهان ثور. عرب جای آنرا بر دنبه حمل ( ألیةالحمل ) تو هم کند و ثریا را نجم نیز نامند. مؤلف غیاث اللغة گوید: پروین. و آن شش ستاره است متصل همدیگر و آن منزل سوم است ازمنازل قمر در اصل لغت تصغیر ثروی که صیغه مؤنث افعل التفضیل است مشتق از ثرا که بمعنی کثرت است چون در ستارگان مذکور قدری کثرتست لهذا بدین اسم مسمی گشت. از صراح. و در بیرجندی شرح بیست باب آمده است که تصغیر در ثریا بلحاظ خردی کواکب اوست یا این تصغیر بجهت تعظیم باشد. و ثریا رقیب اکلیل است و گویند رقیب عیوق است. و منزل سیم است از منازل قمر و آن از آخر بطین است تا هشت درجه و سی و چهار دقیقه و هفده ثانیه از ثور. و این منزلی است میانه سعد و نحس نزد احکامیان. مؤلف یواقیت العلوم گوید : ثریا و آن در یازدهم تشرین الاخر فروشود - انتهی :
همه روی صحرا چو دریا کنیم
ز خورشید تابان ثریا کنیم.
فردوسی.
جهان را شب از روز پیدا نبود
تو گفتی سپهر و ثریا نبود.
فردوسی.
همه رودها همچو دریا شده
بپالیز گل چون ثریا شده.
فردوسی.
ز کین روی ایران چو دریا کنیم
نشست ترا بر ثریا کنیم.
فردوسی.
سراندر ثریا یکی کوه دید
تو گفتی ستاره بخواهد کشید.
فردوسی.
که گفتی که هامون چو دریا کند
سر خویش را بر ثریا کند.
فردوسی.
بکردار ماهی بدریا شود
سر بدکنش بر ثریا شود.
فردوسی.
تو گفتی ز خون دشت دریا شده ست
ز خنجر هوا چون ثریا شده ست.
فردوسی.
من این دشت جهرم چو دریا کنم
ز خورشید تابان ثریا کنم.
فردوسی.
ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بر او چون چشم بیژن.
منوچهری.
وان ثریا چون ز دست جبرئیل
مانده نوری بر قفای اهرمن.
ناصرخسرو.
چو بر روی فرعون بر دست موسی
بروی فلک بر ثریا منور.
ناصرخسرو.
بستان ز نوشکوفه چو گردون شد
تا نسترن بسان ثریا شد.
ناصرخسرو.

ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) الهانی بن احمد. محدث است .


ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه از بنی تمیم بن مره . || آبهائی است از بنی محارب در شعبی . || آبی است از بنی ضباب در حمی ضریة. || قصری است که معتضد نزدیک تاج بنا کرد بدومیلی آنجا. (مراصد الاطلاع ).


ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام کتابی است که مؤلف آن شناخته نشد. ابوریحان بیرونی فقره ای از آن نقل کرده است . (کتاب الجماهر ص 191).


ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (ع ص ، اِ) مصغر ثروی . || (اِخ ) پروین پرن . پرند. پرو. پروه . رَفه . رَمه . نرگسه . نرگسه ٔ چرخ . نرگسه ٔ سقف لاجورد. و آن منزل سوم است از منازل قمر پس از بطین و پیش از دبران و آن شش ستاره است برکوهان ثور. عرب جای آنرا بر دنبه ٔ حمل (ألیةالحمل ) تو هم کند و ثریا را نجم نیز نامند. مؤلف غیاث اللغة گوید: پروین . و آن شش ستاره است متصل همدیگر و آن منزل سوم است ازمنازل قمر در اصل لغت تصغیر ثروی که صیغه ٔ مؤنث افعل التفضیل است مشتق از ثرا که بمعنی کثرت است چون در ستارگان مذکور قدری کثرتست لهذا بدین اسم مسمی گشت . از صراح . و در بیرجندی شرح بیست باب آمده است که تصغیر در ثریا بلحاظ خردی کواکب اوست یا این تصغیر بجهت تعظیم باشد. و ثریا رقیب اکلیل است و گویند رقیب عیوق است . و منزل سیم است از منازل قمر و آن از آخر بطین است تا هشت درجه و سی و چهار دقیقه و هفده ثانیه از ثور. و این منزلی است میانه ٔ سعد و نحس نزد احکامیان . مؤلف یواقیت العلوم گوید : ثریا و آن در یازدهم تشرین الاخر فروشود - انتهی :
همه روی صحرا چو دریا کنیم
ز خورشید تابان ثریا کنیم .

فردوسی .


جهان را شب از روز پیدا نبود
تو گفتی سپهر و ثریا نبود.

فردوسی .


همه رودها همچو دریا شده
بپالیز گل چون ثریا شده .

فردوسی .


ز کین روی ایران چو دریا کنیم
نشست ترا بر ثریا کنیم .

فردوسی .


سراندر ثریا یکی کوه دید
تو گفتی ستاره بخواهد کشید.

فردوسی .


که گفتی که هامون چو دریا کند
سر خویش را بر ثریا کند.

فردوسی .


بکردار ماهی بدریا شود
سر بدکنش بر ثریا شود.

فردوسی .


تو گفتی ز خون دشت دریا شده ست
ز خنجر هوا چون ثریا شده ست .

فردوسی .


من این دشت جهرم چو دریا کنم
ز خورشید تابان ثریا کنم .

فردوسی .


ثریا چون منیژه بر سر چاه
دو چشم من بر او چون چشم بیژن .

منوچهری .


وان ثریا چون ز دست جبرئیل
مانده نوری بر قفای اهرمن .

ناصرخسرو.


چو بر روی فرعون بر دست موسی
بروی فلک بر ثریا منور.

ناصرخسرو.


بستان ز نوشکوفه چو گردون شد
تا نسترن بسان ثریا شد.

ناصرخسرو.


بر آمدش زکمال تو بر ثریا سر
چو کوه خاراش اندر ثری فرو شدلاد.

مسعود.


کی پشه تواند که ثریا بیند
یا مورچه ای گلشن خضرا بیند.

عطار.


ازثریا گر بپرد تا ثری
نرم گردد چون ببیند او مرا.

مولوی .


عقد ثریا از تاکش آویخته .

سعدی (گلستان ).


از بام خانه تا بثریا از آن تو.

وحشی .


کین تو برآمد بثریا و بعیوق
لرزان شد و پیچان شد عیوق و ثریا
از برای سم ّ یکرانش به هر سی روز چرخ
از مه نو نعل و مسمار از ثریا ساخته .

مبارک شاه غزنوی .


ثنا میکنم ایزد پاک را
ثریاده طارم تاک را.

ظهوری .


- برج ثریا ؛ دهان شاهدان و خوبان و نیز برج ثور :
آخر تو آسمان شکنی یا کمرشکن
از درج درّ و برج ثریا چه خواستی .

خاقانی .


و رجوع به پروین شود.
- کاری به ثریا رسیدن ؛ یعنی به اوج خود رسیدن و بالا گرفتن : در مدتی نزدیک کار او به ثریا رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 438).
- مثل ثریا ؛ مجموع . گرد. فراهم . مجتمع.
|| (اِ) صاحب تحفه یعنی حکیم مؤمن گوید ثریا، به لغت اندلس ایرفارون است . در فهرست مخزن الادویه آمده است که : ثریابلغت اندلس ایفارون است و چنانکه ظاهر است ثریا و مرادف آن ایفارون یا ایری فارون نام گیاهی یا داروئی است . لکن معنی هردو بر نگارنده مجهول است . || نامی از نامهای زنان . || به استعاره . دندان معشوق و گوهر آبدار: و کنا باجتماع کالثریا فصیّرنا الزمان بنات نعش .

فرهنگ عمید

۱. (نجوم ) پروین.
۲. [قدیمی] چراغ چندشاخه ای که از سقف اتاق آویزان می کنند، چهل چراغ، چلچراغ.
* عقد ثریا: (نجوم ) [قدیمی، مجاز] پروین. &delta، زیرا مجموع چند ستاره است شبیه گردن بند.

۱. (نجوم) پروین.
۲. [قدیمی] چراغ چندشاخه‌ای که از سقف اتاق آویزان می‌کنند؛ چهل‌چراغ؛ چلچراغ.
⟨ عقد ثریا: (نجوم) [قدیمی، مجاز] پروین. Δ زیرا مجموع چند ستاره است شبیه گردن‌بند.


دانشنامه عمومی

ثریا نامی ست که در زبان فارسی برای زن می گزینند و ریشه آن به سوریا surya سوریا (ایزد) از زبان سانسکریت بر می گردد به معنی خورشید(ایزد):
ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی وو ملکه سلطنتی ایران در آن دوران بود.
ثریا طرزی ملکه افغانستان بود.
شبنم ثریا خواننده ای در تاجیکستان است.
ثریا قاسمی هنرپیشه با سابقه سینما و تلویزیون ایران است.

دانشنامه آزاد فارسی


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نام شش ستاره نزدیک به هم را ثریا و یا پروین می گویند واز آن به مناسبت در باب صلات نام برده شده است.
از جمله ستارگانی که برای قبله‏یابی ذکر شده ثریّا است؛ بدین صورت که اهل مغرب برای تشخیص قبله، ستاره ثریّا را هنگام طلوع در طرف راست و ستاره عیوق را در طرف چپ خود قرار می‏دهند.
اختصاص ثریا به مغرب
برخی گفته‏اند: علامت یادشده برای اهالی مغرب، مانند حبشه (اتیوپی فعلی)و نوبه (بخشی از سودان و مصر کنونی) است نه مغرب مشهور که شامل قرطبه، تونس و طرابلس نیز می‏شود. برخی در اصل علامت بودن آن اشکال کرده‏اند.


پیشنهاد کاربران

نام یک ستاره است و در جایی آسمان معنا میشور

یک ستاره ای در آسمان اسمش ثریا است

ثریا اسمی با وقار و با عظمت میباشد کا در اسمان جای دارد.

اسم من یکی از اصیل ترین اسمهاست. . دوسش دارم

نامی با ریشه فارسی ب معنای خورشید وایزد است

ثروتمند کواکب چون ستارگان زیادی در یک صور فلکی با خود دارد

نام دو ثور دو گاو فلکی که ثریای بر یال یکی جای گرفته است

ثریا به جای که چند ستاره در اسمان باشد را ثریا می گویند

ثریا واقعا اسم زیبا ودرخشندس ، ودر هر زندگی ظاهر بشه قطعا معجزه میکنه ، اسم منم ثریاست و خیلی خیلی دوسش دارم وتبریک میگم به همه ی ثریاها


ثروتمند و دولتمند بخشنده

خوشه پروین و که بر گرد ستاره نورانی خوشه پروین جمع شده اند

من به اسمم افتخار میکنم معنی ثریا در اسمان مثل ستاره میدرخشد

ثریا یه اسم اصیل و خاص ومن اسمم ثریاست خیلی دوسش دارم

حدیث حضرت محمد علم اگر در ثریا باشد پارسی ها به آن دست پیدا میکنند

معنی اسم ثریا یعنی عظمت و شکوه و جلا که بلند اوازه خواهد شد برای همین بر بلندای اسمانها جای دارد مرسی من از اسمم خوشم میاد خیلی زیاد

این واژه از اساس پارسى ست و از واژه پارسى باستان سوریا Suria به معنى ایزد خورشید و سرزمین آشوریان برداشته شده و تازیان ( اربان ) آن را معرب ساخته و گفته اند : ثریا . در پارسى پروین نیز مى گویند که پروین و خوشه پروین در اشعار پارسى بسیار به کار رفته است.

ثریا به معنی ستاره روزی هم هست که در طالع هر کس ظاهر بشه روزی اون شخص زیاد میشه همچنین به معنای زن ثروتمند
از آقا ابوالفضل ممنونم که معنی جدیدی از اسمم یادم دادند
سوریا =واقعا قشنگه

مجمع تعداد زیادی ستاره که بالای یال گاو فلک در تابستان در نیمه کره شمالی طلوع میکند و در نیمه شب تقریبا در بالای سر دیده میشود

نام دیگر ستارگان پرن در خوشه پروین ستارگان پر نور خوشه پروین را پرن می نامند که در خراسان به ستاره از همه پر نور تر پرن اصلی میگویند

نام دیگر فرقدین دو ستاره ای که به شکل گاو بالای فرق سر دیده میشود و ثریا بر یال فرقدین اکبر میدرخشد

ساقی ستارگان که کنایه از مجموع ستارگان به شکل خوشه انگور است

به مرد و زن بخشنده و ثروتمند ثریا میگویند

نامی برای انسانها بود و بیشتر مرد ها را ثریا نام می نهادند ولی از وقتی که همسر مطلقه محمدرضاشاه دومین شاه خاندان پهلوی که انقلاب او را سرنگون کرد ثریا اسفندیاری بود لذا بیشتر خانم ها نامشان ثریا گردید

ایثار گر و منتقم و خونخواه هم میتواند باشد چون کسی که امکانات خونخواهی خون بناحق ریخته شده را فراهم میکند ثریا میگویند

دو ثور دو گاو و نام دوگاو فلک را به این خاطر ثریا گفته اند که صور دو گاو را در مجمع ستارگان خود دارد

دومین ستاره بعید و دور که اول ستاره عیوق از همه دور تر است دوم ستاره ثریا منجمان قدیم چنین می پنداشتند که بعداز ستاره جلودار یا عیوق دورترین ستاره از بعد مسافت ثریا است

ستاره دور دست و بعید


گوشواره یا گلوبند فلکی

چلچراغ و لوستر خانه و تالار که مانند چلچراغ فلکی از مجموع چراغ ها و درست به شکل خوشه پروین هم درست میکنند

قندیل سماوات و قندیل ایوان و تالار هم از روی او ساخته شده و لذا امروز لوسترها را همه به شکل قندیل های قدیمی می سازند

اسم ثریا به معنی چهلچراغ. آسمان . دریا. واسم یکی از پله های بهشت ثریااست.

اگر کلمه ایی عربی نیست. ولی با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) نوشته شده است. 99در صد ترکی است. مثل اصلان=اسلان. . . عقاب=اوقاپ. . . طناب=تن آب. . . . وطن= و تن. . . . طنز=تن ز. . . صابون=سابین ( فعل سابیدن فارسی از این گرفته شده است. ) . . . . . . . . . ثریا=سورای یا. . . مثل قصاب=قس ساب. . . دباغ=دب باغ. . . صباغ=سب باغ. . بخش اول بخش دوم

داستان سازی و باز ی با کلمات و استفاده از طنز ، شوخی و لودگی برای یادسپاری اسانتر:
معلم: عربها اگر بخواهند اسم شاعره توانای ایرانی یعنی پروین اعتصامی را بگویند چگونه کلمه ی پروین را تلفظ می کنند؟
دانش آموز: اقا می گویند بروین اعتصامی! درسته؟
معلم: نه عزیزم ، می گویند ثریا اعتصامی چون نام دیگر پروین ، ثریاست ( خنده )
معلم: خب بگو ببینم پروین اعتصامی به چه میوه ای علاقه داشت؟
دانش آموز: انگور چون صورت فلکی پروین به شکل خوشه انگور است ( خنده )
معلم: خب افرین حالایک سوال ریاضی بپرسم، اگرپروین هفت خواهر داشته باشد و بخواهد برای ان ها انگور بیاورد چند خوشه انگور لازم دارد؟
دانش آموز: هفت خوشه ی انگور دیگه ، اقا نام دیگر خوشه پروین یا ثریا ، هفت خواهران است؟ درسته؟
معلم: بله درسته، اما باید شش خوشه انگور برای هفت خواهر ببرد می دونی چرا؟
دانش آموز: اقا حتما یکی از خواهرها به انگور حساسیت دارد و نمی تواند انگور بخورد ( خنده )
معلم: نخیر، چون صورت فلکی پروین شامل شش ستاره است ( خنده )
معلم: حالا یک موضوعی که ربطی به پروین ندارد و فقط مربوط به ثریاست بپرسم، یک سوال تاریخی، محمدرضاشاه پهلوی و ثریا در کجا به عقد هم درامدند؟
دانش آموز: حتما در مصر چون ثریا اهل مصر بود، درسته؟
معلم: نخیر، در تالاری که چهل تا چلچراغ داشت چون معنی دیگر ثریا، چلچراغ است ( خنده )
معلم: حالا یک موضوعی که ربطی به ثریا ندارد و فقط مربوط به پروین است بپرسم، پروین به مغازه دار می گوید یک پاستیل می خواستم فروشنده می گوید خورشید داریم، ماه داریم، ستاره داریم، کدوم بدم؟ خب دانش اموز خوبم تو بگو ببینم پروین چی جواب می دهد؟
دانش آموز: پروین می گوید همه را بده ( خنده )
معلم: نخیرم، پروین جواب می دهد ماه یا قمر چون یکی از منازل قمر ، پروین نام دارد ( خنده )

اسم معادل ثریا در کشورهای انگلیسی زبان، جولیا است.


کلمات دیگر: