کلمه جو
صفحه اصلی

رادع


مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

فارسی به انگلیسی

balk, bar, clog, constraint, encumbrance, hindrance, obstacle, check, stumbling block, hedge, roadblock, revulsive, derivative

revulsive, derivative, obstacle


balk, bar, check, clog, constraint, encumbrance, hindrance, obstacle, stumbling block


فارسی به عربی

عائق

مترادف و متضاد

obstacle (اسم)
مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر

impediment (اسم)
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع

۱. جلوگیر، حاجب، حایل
۲. بند، سد، مانع
۳. عایق


جلوگیر، حاجب، حایل


بند، سد، مانع


عایق


فرهنگ فارسی

بازدارنده، بازایستاده کننده، مانع
( اسم ) ۱ - باز دارنده مانع جلو گیر : [[ رادع و مانعی وجود ندارد ]] ۲ - داروهایی که موجب قبض و تنگ گرداندن عروق عضوی شوند تا مواد عفونی و خارجی نتوانند در داخل عضو راه یابند مانند تاجریزی که خاصیت تنگ کردن موضعی عروق را دارد .
چیزی که ماد. علت را باز گرداند .

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) بازدارنده .

لغت نامه دهخدا

رادع. [ دِ ] ( ع ص ) باز ایستاده کننده از چیزی. ( منتهی الارب ). بازدارنده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). مانع. ( فرهنگ نظام ). مانع و رادع ، از اتباع است رجوع به هریک از این دو کلمه شود. ( منتهی الارب ). || آنکه در وی اثر بوی خوش باشد.

رادع. [ دِ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی که ماده علت را بازگرداند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ضد جاذب است و آن دارویی است دارای طبعی سرد چون آن را بر عضوی نهند در آن ایجاد سردی کند و آن را جمع کند و سوراخهای آن را تنگ گرداند و حرارت جذب کننده آن را بشکند و هر چیز سیال و روانی که بسوی آن رود جامد شود و یا آنکه سست گردد : پس آن را از سیلان بازدارد و نگذارد بسوی آن عضو روان شود. و نیز مانع میشود که آن عضو آن را بپذیرد مانند عنب الثعلب یعنی تاجریزی در ورم ها. ( از کتاب دوم قانون بوعلی ص 149 ). و نیز رجوع ببحرالجواهر شود : نخست ضمادی رادع برنهند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). نخست داروهای رادع بکار دارند یعنی داروها که ماده را بازگرداند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

رادع . [ دِ ] (ع ص ، اِ) چیزی که ماده ٔ علت را بازگرداند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضد جاذب است و آن دارویی است دارای طبعی سرد چون آن را بر عضوی نهند در آن ایجاد سردی کند و آن را جمع کند و سوراخهای آن را تنگ گرداند و حرارت جذب کننده ٔ آن را بشکند و هر چیز سیال و روانی که بسوی آن رود جامد شود و یا آنکه سست گردد : پس آن را از سیلان بازدارد و نگذارد بسوی آن عضو روان شود. و نیز مانع میشود که آن عضو آن را بپذیرد مانند عنب الثعلب یعنی تاجریزی در ورم ها. (از کتاب دوم قانون بوعلی ص 149). و نیز رجوع ببحرالجواهر شود : نخست ضمادی رادع برنهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نخست داروهای رادع بکار دارند یعنی داروها که ماده را بازگرداند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).


رادع . [ دِ ] (ع ص ) باز ایستاده کننده از چیزی . (منتهی الارب ). بازدارنده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). مانع. (فرهنگ نظام ). مانع و رادع ، از اتباع است رجوع به هریک از این دو کلمه شود. (منتهی الارب ). || آنکه در وی اثر بوی خوش باشد.


فرهنگ عمید

۱. بازدارنده، مانع.
۲. [قدیمی] آنچه در آن اثر بوی خوش باشد.

پیشنهاد کاربران

رادع:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی مانع و بازگرداننده. ردع در برابر جذب است؛ و رادع دوایی است که به سبب طبیعت سرد و قوه قبض خود حدّت گرمای عضو را می شکند و در آن فشردگی و انقباضی ایجاد می کند که موجب تنگ شدن مسام عضو می گردد. همچنین اخلاط رقیق سیّالی را که به سوی آن می روند به حالت جامد و غلیظ در می آورد و مانع ریختن آنها به داخل عضو می شود، مانند عنب الثعلب ( تاج ریزی ) که در ورم ها به کار می رود.

رادع: یعنی مانع و باز گرداننده ماده به عضو آن دوائی را نامند که بسبب برودت و قوت قبض خود احداث کند در عضو کثافتی که تنک گرداند مسام آنرا و بشکند حدت حرارتیکه حادث شد ه است درآن و غلیظ و منجمد گرداند اخلاط رقیقه سیاله را نگذارد که به عضو بریزدو عضو را از قبول آنها بازدارد مانند عنب الثعلب ( تاج ریزی ) در اورام و ردع در مقابل جذب است

نا امید کننده


کلمات دیگر: