حرفط , هر چيزي بشکلط , گوه زير توپ , توپ را روي گوه قراردادن
قمزه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
یک مشت از خرما و جز آن بر هم چسفیده . پاره خرما . یا شکوفه گیاه که در آن دانه باشد .
لغت نامه دهخدا
( قمزة ) قمزة. [ ق ُ زَ ] ( ع اِ ) یک مشت از خرما و جز آن برهم چسفیده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). پاره خرما. ( مهذب الاسماء ). || شکوفه گیاه که در آن دانه باشد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
قمزة. [ ق ُ زَ ] (ع اِ) یک مشت از خرما و جز آن برهم چسفیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). پاره ٔ خرما. (مهذب الاسماء). || شکوفه ٔ گیاه که در آن دانه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: