نا میمون و مشووم و نا مبارک و نحس
شور دست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شوردست. [ دَ ] ( ص مرکب ) نامیمون و مشؤوم و نامبارک و نحس. ( از ولف ) :
نگفتم که با رستم شوردست
نشاید بر این بوم ایمن نشست.
نگفتم که با رستم شوردست
نشاید بر این بوم ایمن نشست.
فردوسی.
کلمات دیگر: