کلمه جو
صفحه اصلی

روز میدان

فرهنگ فارسی

روز جنگ . بمجاز روز نبرد و پیکار

لغت نامه دهخدا

روز میدان. [ زِ م َ / م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ.( از آنندراج ). بمجاز روز نبرد و پیکار :
اسب لاغرمیان بکار آید
روز میدان نه گاو پرواری.
سعدی.
صحبت ناعاقلان در خاک و خونی میکشد
اسب کاهل مرد را در روز میدان دشمن است.
اشرف ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: