ابن بنان عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویه در گذشت گفت عنقریب من نیز بدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد .
سلمویه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( سلمویة ) سلمویة. [ س َ ی َ ] ( اِخ ) ابن بنان. عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویة درگذشت ، گفت : عنقریب من نیزبدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد. وی در سال 225 هَ. ق. درگذشته است. ( از ابن الندیم ). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 380 شود.
سلمویة. [ س َ ی َ ] (اِخ ) ابن بنان . عالم و طبیعی دان فاضل و در خدمت معتصم بود و معتصم تا آن حد بوی معتقد بود که چون سلمویة درگذشت ، گفت : عنقریب من نیزبدو ملحق گردم چه او مرا زنده نگاه میداشت و تدبیر جسم من میکرد. وی در سال 225 هَ . ق . درگذشته است . (از ابن الندیم ). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 380 شود.
کلمات دیگر: