کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد .
فرد رو
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فردرو. [ ف َرْدْ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. ( آنندراج از بهار عجم ). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود :
دامن فردروان گیر اگر حق طلبی
به صدای جرس قافله از راه مرو.
دامن فردروان گیر اگر حق طلبی
به صدای جرس قافله از راه مرو.
صائب.
کلمات دیگر: