کلمه جو
صفحه اصلی

غطس

عربی به فارسی

شيرجه رفتن , غواصي کردن , فرو رفتن , تفحص کردن , شيرجه , غور


لغت نامه دهخدا

غطس. [ غ َ ] ( ع مص ) فرورفتن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انعماس. || زیر آبی رفتن. ( دزی ج 2 ص 216 ). || فروبردن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غمس. ( اقرب الموارد ). به آب فروبردن کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). به آب فروبردن. ( مصادر زوزنی ). فروبردن. نهان کردن. ( دزی ج 2 ص 216 ). || به دهان خوردن آب را. ( منتهی الارب ). به دهان آب خوردن از ظرف : غطس فی الاناء غطساً؛ کرع فیه. ( اقرب الموارد ). || بردن کسی را مرگ. ( منتهی الارب ). غطس به اللجم ، ذهبت به المنیة، لغة فی عطست بالعین المهملة. ( اقرب الموارد ). || مجازاً به معنی گریختن و رهایی بخشیدن خود از خطر و نزاع. ( دزی ج 2 ص 216 ).


کلمات دیگر: