کلمه جو
صفحه اصلی

عرعر تلخ

فرهنگ فارسی

درختی است از تیره عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به خاکستری و چوبش سبک و مایل به سفید و کم مقاومت است برگهایش متناوب و شامل سه تا ده زوج برگچه بی کرک و شفاف و گلهایش کوچک و یک پایه و مایل به سفید و شامل پنج کاسبرگ پیوسته و نامساوی و پنج گلبرگ بزرگتر از کاسبرگ است

لغت نامه دهخدا

عرعر تلخ. [ ع َ ع َ رِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به خاکستری و چوبش سبک ومایل به سفید و کم مقاومت است. برگهایش متناوب و شامل سه تا ده زوج برگچه بی کرک و شفاف و گلهایش کوچک و یک پایه و مایل به سفید و شامل پنج کاسبرگ پیوسته و نامساوی و پنج گلبرگ بزرگتر از کاسبرگ است. گل نر آن دارای ده پرچم ولی گل ماده منحصراً دارای چند پرچم سترون و مادگی است. میوه اش مرکب از پنج کپسول بیضوی و دارای پوستی نازک و شکننده است. و در درون هر یک از آنها نیز یک دانه دیده میشود. این گیاه در اراضی شنی و مرطوب نواحی گویان و برزیل روییده میشود. در ریشه این گیاه موادی به نام سیماروبین و سیماروبئین وجود دارد. پوست ریشه اش از مقویات تلخ بشمار میرود. و بعلاوه بعنوان قابض و برای رفع ذوسنطاریا و تنظیم کننده انقباضات ماهیچه های صاف دستگاه گوارش و نیز بعنوان ضدتب به کار میرود. ( از فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: