غضبه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غضبة. [ غ َ ض َب ْ ب َ ] ( ع ص ) به معنی غُضُب . ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). خشمناک.
غضبة. [ غ ُ ض ُب ْ ب َ ] ( ع ص ) به معنی غُضُب . ( منتهی الارب ). خشمناک.
غضبة. [ غ ُ ض َب ْ ب َ ] ( ع ص ) به معنی غُضُب . ( منتهی الارب ). خشمناک.
غضبة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) پوست بز کوهی کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جلد المسن من الوعول . (اقرب الموارد). || سپرمانندی است از پوست شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه الدرقة من جلد البعیر. (اقرب الموارد). || گوشت پاره ای که به سرشت در چشم خانه یا پلک بالایین روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخصة تکون بالجفن الاعلی خلقة. (اقرب الموارد). || پوست پاره ٔ ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جلدة الحوت . (اقرب الموارد). || پوست پاره ٔ سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جلدةالرأس . (اقرب الموارد). || پوست پاره ٔ میان هردو شاخ گاو نر. جلدة ما بین قرنی الثور. || سنگلاخ درشت و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صخرة صلبة. (اقرب الموارد). || اسم مرة از غَضب ، خاشاک رفتن در چشم یا به بیماری غضاب مبتلی شدن . (اقرب الموارد). رجوع به غَضب شود.
غضبة. [ غ َ ض َب ْ ب َ ] (ع ص ) به معنی غُضُب ّ. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). خشمناک .
غضبة. [ غ ُ ض َب ْ ب َ ] (ع ص ) به معنی غُضُب ّ. (منتهی الارب ). خشمناک .