کلمه جو
صفحه اصلی

عرفجه

فرهنگ فارسی

ابن شریح صحابی است

لغت نامه دهخدا

( عرفجة ) عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] ( اِخ ) ابن شریح. صحابی است. ( از منتهی الارب ).

عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] ( ع اِ ) یکی عرفج. ( منتهی الارب ).واحد عرفج. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عرفج شود.
- لَی العرفجة ؛ نوعی از آرمیدن با زنان است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] (اِخ ) ابن شریح . صحابی است . (از منتهی الارب ).


عرفجة. [ ع َ ف َ ج َ ] (ع اِ) یکی عرفج . (منتهی الارب ).واحد عرفج . (از اقرب الموارد). رجوع به عرفج شود.
- لَی العرفجة ؛ نوعی از آرمیدن با زنان است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: