کلمه جو
صفحه اصلی

طلسمات

فرهنگ فارسی

جمع طلسم . یا فن ( علم ) طلسمات . فنی که بدان چگونگی در آمیختگی قوای فعاله عالیه سافله شناخته می شود تا به وسیله آن فعلی غریب در عالم کون و فساد پدید آید

لغت نامه دهخدا

طلسمات. [ طِ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ طلسم :
به کیمیا و طلسمات میر ابومنصور
طلسمهای سکندر همی کند ویران.
فرخی.
- علم طلسمات ؛ دانشی است که از آن چگونگی درآمیختگی قوای فعاله عالیه بقوای منفعله سافله شناخته میشود تا بوسیله آن فعل غریبی در عالم کون و فساد پدید آید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). حاجی خلیفه ذیل عنوان علم الطلسمات آرد: طلسم بمعنی گره لاینحل است و برخی گفته اند این کلمه مقلوب است و اصل آن مسلط است زیرا طلسم از قهر و بسط است. و آن دانشی است که از کیفیت ترکیب قوای فعاله آسمانی با قوای منفعله زمینی در ازمنه مناسب بحث میکند تا بدان خاصیت و تأثیر مقصود را به دست آورند و این عمل بکمک بخورات مقوی جالب انجام می یابد تا طلسم روحانی گردد ومنظور از آن پدید آوردن افعال شگفت آور در عالم کون و فساد است ، و این فن نسبت بسحر و جادو آسان تر در دسترس قرار میگیرد زیرا مبادی و اسباب آن معلوم است. وفایده آن واضح است ولی طریق تحصیل آن پررنج میباشد. مجریطی قواعد این فن را در کتاب غایةالحکیم بسط داده و درین باره ابداع کرده است ولی وی راه اغلاق و دقت را برگزیده است ، چه او در تعلیم آن بخل بسیار نشان میداده است. علامه سکاکی را نیز درین فن کتاب جلیلی است. همچنین ابن الوحشیة کتابی در این باره از نبطیان نقل کرده است. ( از کشف الظنون ). و داود ضریر انطاکی گوید: برحسب نوشته برخی از مؤلفان علم طلسمات را ارشمیدس اختراع کرده است و برخی گفته اند نخستین چیزی که درین علم وضع گردیده مکعب افلاطون است و آن علمی است که ماده آن فلک و مولدات و صورت آن کمال هیاکل است و هدف و غایت آن تقلید از طبیعت اصلی است و فاعل آن حکیم است. درین علم به طب نیازمند میشوند زیرا برای دانستن احکام طبایع و اجزای بخورات و آنچه بموازین درجه ها وابسته است باید از طب استمداد کنند. سپس باید دانست که اگر موضوع مطلق علم روح در روح باشد آن را سحر خوانند و اگر جسد در جسد باشد آن را کیمیا نامند و اگر روح در جسد باشد آن را طلسم گویند. و علم طلسمات از لحاظ نسبت های عددی و اسرار فلکی قهراً مشابه طبیعیات است. رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 157 قسمت دوم شود.


کلمات دیگر: