کلمه جو
صفحه اصلی

ازاری

فرهنگ فارسی

( آزاری ) زننده آزارنده تالم

لغت نامه دهخدا

( آزاری ) آزاری. ( ص نسبی ) آزارنده. زننده :
سخن در نامه آزاری چنان بود
که خون از حرفهای او چکان بود.
( ویس و رامین ).

آزاری. ( حامص ) تألم. تأثر. توجع. رنج. الم :
ابی آنکه بد هیچ بیماریی
نه از دردها هیچ آزاریی.
فردوسی.

گویش مازنی

( آزاری ) /aazaari/ غشی به تصور عوام جن زده - فرد آزار رسان ۳نوعی نفرین


کلمات دیگر: