مترادف مخدر : تخدیرکننده، کرخت کننده، مکیف ، روان گردان
متضاد مخدر : مسکر
برابر پارسی : آرامش بخش، افیونی، بَنگ
narcotic, opiate
chaste
narcotic
بيهوشانه , داروي بي هوشي , بي هوش کننده , کم کننده ء حس
مخدر , مسکن , مربوط به مواد مخدره
تخدیرکننده، کرختکننده ≠ مسکر
مکیف
۱. تخدیرکننده، کرختکننده
۲. مکیف ≠ مسکر
۳. روانگردان
1. دارویی که باعث منگی و عدم حساسیت میشود و درد را تسکین میدهد 2. ویژگی دارویی که باعث منگی و عدم حساسیت میشود و درد را تسکین میدهد
مخدر. [ م ُ خ َدْ دَ ] (ع ص ) بی حس و سست کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || در پرده نشانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حجاب دار و پنهان و پوشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم ماده ٔ قبل و تخدیر شود.
مخدر. [ م ُ خ َدْ دِ ] (ع ص ) بی حس و سست کننده ٔ اندام . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بی حس کننده و سست نماینده ٔ اعضاء. (ناظم الاطباء). دوائی است که قابلیت تام را برای تأثیر قوه ٔ نفسانیه از روح سلب میکند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).به داروهایی اطلاق شود که سبب بی حسی و رخوت و سستی گردد چون هروئین ، تریاک ، کوکائین و غیره که در طب برای بی حسی و کاهش احساس درد به کار آید و مصرف مکرر غالب آنها موجب اعتیاد و دوام استعمال مخدرها موجب بروز نوعی جنون و اختلالات عصبی می گردد. || در پرده نشاننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه می پوشاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخدیر شود.
مخدر. [ م ُ دَ ] (ع ص ) پنهان در پس پرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخدر. [ م ُ دِ ] (ع ص ) آنکه خوابیده دست و پای و سست اندام گرداند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی یا چیزی که سست و بی حرکت می کند و موجب خواب رفتگی اعضاء می شود. (ناظم الاطباء). || درآمده ٔ در روز باران . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مقیم و آرام در خانه و یا در لانه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخدار شود.
مخدر. [ م ُ دِ / دَ ] (ع ص ) اسد مخدر؛ شیری که بیشه و جنگل آن را پنهان کرده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
بنگ