مترادف مداخله : پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت، دخالت، دخل وتصرف، دست اندازی، شرکت، مداخلت، مباشرت
برابر پارسی : پادرمیانی، دست اندازی، دست درازی
intervention
hands-off, interference, intervention
پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت
دخالت، دخلوتصرف، دستاندازی
شرکت، مداخلت
مباشرت
۱. پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت
۲. دخالت، دخلوتصرف، دستاندازی
۳. شرکت، مداخلت
۴. مباشرت
[علوم سلامت] فعالیتی عمدی و برنامهریزیشده و هدفمند در یک سامانه یا فرایند که به از بین بردن پدیدهای نامطلوب یا پیشگیری از آن میانجامد [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دخالت یک دولت در امور داخلی یا خارجی دولتی دیگر بهنحویکه به استقلال آن دولت لطمه بزند
مداخلة. [ م ُ خ َ ل َ ] (ع مص ) در کار یکدیگر شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به مداخله شود. || با کسی در کاری یا در جائی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || درآمدن در چیزی و دخالت کردن و دخیل شدن و مباشرت نمودن چیزی را. (از ناظم الاطباء). رجوع به مداخله شود. || داخله ؛ دخل فیه ، یقال : داخله العجب و داخله فی اموره ؛ عارضه . (اقرب الموارد).
پادرمیان