بیدار ماندن
فارسی به انگلیسی
to stay up, to keep awake, to keep vigil
wake, watch
فارسی به عربی
مستیقظ
مترادف و متضاد
بیدار کردن، بیدار شدن، بیدار ماندن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) نخوابیدن خواب بچشم راه ندادن .
لغت نامه دهخدا
بیدار ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بخواب نرفتن. نخفتن : اکراء؛ بیدار ماندن در بندگی خداوند جل شأنه. ( منتهی الارب ). تغار؛ بیدار ماندن. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
lie awake
کلمات دیگر: