کلمه جو
صفحه اصلی

ملعنت


مترادف ملعنت : بدذاتی، شرارت، شیطنت، موذیگری، ملعنه، بیچارگی، بدبختی، شوربختی

فارسی به انگلیسی

abominable deed

curse, execration


مترادف و متضاد

ملعنه


بیچارگی، بدبختی، شوربختی


بدذاتی، شرارت، شیطنت، موذیگری


۱. بدذاتی، شرارت، شیطنت، موذیگری
۲. ملعنه
۳. بیچارگی، بدبختی، شوربختی


فرهنگ معین

(مَ عَ نَ ) [ ع . ملعنة ] (اِ. ) ۱ - محل قضای حاجت ، جای تغوط . ۲ - آن چه موجب لعن شود. ۳ - در فارسی : بدذاتی ، شیطنت .

لغت نامه دهخدا

ملعنت. [ م َ ع َ ن َ ] ( ع اِ ) مأخوذ از تازی ، کاری که سبب لعنت گردد و شیطنت. ( ناظم الاطباء ). ملعنة. رجوع به ملعنة شود. || ( اِمص ) ملعونی. بنفرینی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

ملعنة.[ م َ ع َ ن َ ] ( ع اِ ) راه کوفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). راه کوفته و راه آمد و شد. ( ناظم الاطباء ). || منزل مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مسکن و منزل. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سبب لعنت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز که سبب لعنت گردد. ( ناظم الاطباء ). || پلیدی و حدث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پلیدی و جای قضای حاجت. ج ، ملاعن. و فی الحدیث : اتقوا الملاعن الثلاث ؛ بپرهیزید از سه چیز که موجب لعنت است یعنی از تغوط کردن در راه عبور و آمدوشد و در سایه درخت و در کنار جوی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملعنت . [ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، کاری که سبب لعنت گردد و شیطنت . (ناظم الاطباء). ملعنة. رجوع به ملعنة شود. || (اِمص ) ملعونی . بنفرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

۱. آنچه موجب لعن شود، شرارت، پلیدی.
۲. بدبختی.


کلمات دیگر: