کلمه جو
صفحه اصلی

موجد


مترادف موجد : آفریدگار، پدیدآورنده، خالق، هستی بخش، آفریننده

برابر پارسی : آفریننده، پدیدآورند، پدیدآورنده | ( موجِد ) پدیدآرنده

فارسی به انگلیسی

cause, inventor


author, matrix, productive


causing, bringing about, cause, inventor, author, matrix, productive

causing


فارسی به عربی

اب

مترادف و متضاد

صفت آفریدگار، پدیدآورنده، خالق، هستی‌بخش، آفریننده


آفریدگار، پدیدآورنده، خالق، هستیبخش، آفریننده


creator (اسم)
سازنده، موجد، خالق، افریننده، موسس، زاینده، افریدگار

inventor (اسم)
موجد، جاعل، مخترع

inventer (اسم)
موجد

causing (صفت)
منتج، موجب، مسبب، موجد

creating (صفت)
موجد، خالق

fathering (صفت)
موجد

فرهنگ فارسی

بوجود آورنده، ایجادکننده، آفریننده
( اسم ) ۱ - ایجاد کننده پدید آورنده جمع : موجدین . ۲ - خدای تعالی .
کسی و یا چیزی که زور می آورد و قوت می دهد .

فرهنگ معین

(جِ) [ ع . ] (اِفا.) به وجود آورنده ، آفریننده .


(جَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ایجاد شده .
(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) به وجود آورنده ، آفریننده .

(جَ) [ ع . ] (اِمف .) ایجاد شده .


لغت نامه دهخدا

موجد.[ ج َ ] (ع ص ) ایجادشده . خلق شده . (یادداشت مؤلف ).


مؤجد. [ م ُءْ ج َ ] ( ع ص ) توانا و قوی شده بعد از ناتوانی و ضعف. ( از منتهی الارب ، ماده اج د ). استوار و قوی پشت. ( از ناظم الاطباء ).
- بناء مؤجد ؛ استوار و محکم. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
|| گره سخت بسته شده. || پارچه کلفت نیک ساخته شده. ( ناظم الاطباء ).

مؤجد. [ م ُءْ ج ِ ] ( ع ص ) کسی و یا چیزی که زور می آورد و قوت می دهد. ( ناظم الاطباء ). قوی پشت گرداننده. ( آنندراج ). توانا و قوی گرداننده پس از ضعف و ناتوانی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

موجد. [ ج ِ ] ( ع ص ) ایجادکننده. به هستی درآورنده ایجادکننده و پدیدآورنده. ( ناظم الاطباء ). پدیدآورنده. ( از یادداشت مؤلف ) :
خلق حق افعال ما راموجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است.
مولوی.
که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی.
مولوی.
|| از خود پیداکننده چیزی را. ( غیاث ) ( آنندراج ). ایجادکننده ؛ واﷲ هوالموجد؛ خداوند عالم است یابنده و پدیدآورنده از خود و مخترع. ج ، موجدان. ( ناظم الاطباء ). آفریننده. ابداع کننده. مبدع. خالق. آفریدگار. خدا : شکر و سپاس موجدی را که از... ( سندبادنامه ص 2 ).

موجد.[ ج َ ] ( ع ص ) ایجادشده. خلق شده. ( یادداشت مؤلف ).

موجد. [ ج ِ ] (ع ص ) ایجادکننده . به هستی درآورنده ایجادکننده و پدیدآورنده . (ناظم الاطباء). پدیدآورنده . (از یادداشت مؤلف ) :
خلق حق افعال ما راموجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است .

مولوی .


که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی .

مولوی .


|| از خود پیداکننده چیزی را. (غیاث ) (آنندراج ). ایجادکننده ؛ واﷲ هوالموجد؛ خداوند عالم است یابنده و پدیدآورنده از خود و مخترع . ج ، موجدان . (ناظم الاطباء). آفریننده . ابداع کننده . مبدع . خالق . آفریدگار. خدا : شکر و سپاس موجدی را که از... (سندبادنامه ص 2).

فرهنگ عمید

به وجود آورنده، ایجاد کننده، آفریننده.

پیشنهاد کاربران

خالق. مخترع. ابداع

ایجاد کننده


کلمات دیگر: