مترادف مهلک : حاد، خطرناک، خطیر، قتال، کشنده، وخیم، هالک
برابر پارسی : کشنده، مرگبار
fatal
attractive, who draws or smokes, smoker, painter
bane, deadly, deathly, fatal, fateful, killing, lethal, mortal, pernicious, pestilent, pestilential, vital
حاد، خطرناک، خطیر، قتال، کشنده، وخیم، هالک
سعدی (طیبات ).
مهلک . [ م َ ل َ / ل ِ / ل ُ ] (ع مص ) هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک . (اقرب الموارد). رجوع به هلاک شود.
مهلک . [ م ُ ل ِ ](ع ص ) کشنده . ممیت . میراننده و هلاک کننده . (آنندراج ). قاتل . متبر : به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ). بعد از آن ملاحده ٔ مخاذیل برکیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 36). || نیست کننده . تباه کننده . متلف . ج ، مهلکات . مقابل محیی . مقابل منجی .
کشنده، مرگبار