اهل حال
فارسی به انگلیسی
pleasure - seeking, jovial
fun
فارسی به عربی
لعبة
مترادف و متضاد
فاسد، با جرات، بد بو، افتضاح اور، اهل حال، پر از شکار، چاشنی زده
ترسو، چموش، تغییر پذیر، لاسی، اهل حال، رم کننده
فرهنگ فارسی
اهل ذوق . خوش مشرب
لغت نامه دهخدا
اهل حال. [ اَ ل ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل ذوق. خوش مشرب. انیس. موءالف.
پیشنهاد کاربران
اهل حال چت وتصویری
کلمات دیگر: