بیرون کشیدن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
استدع , انتزع , سحب , مقتطف
مترادف و متضاد
اقتباس کردن، بیرون کشیدن، استخراج کردن، عصاره گرفتن
احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن
تقاضا کردن، درخواست کردن، خواستن، بیرون کشیدن، جلب کردن، التماس کردن، تشجیع کردن، خواستار بودن، وسوسه کردن
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن
با نفس تلفظ کردن، از حلق اداء کردن، خالی کردن، بیرون کشیدن
بیرون کشیدن، استنباط کردن، استخراج کردن
فرهنگ فارسی
برون کشیدن ٠ بدر آوردن ٠ کندن ٠ جدا کردن ٠ یا خارج شدن ٠ بیرون رفتن ٠
لغت نامه دهخدا
بیرون کشیدن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) برون کشیدن. بدر آوردن. کندن. جدا کردن :
فرودآمد آن بیدرفش پلید
سلیحش همه پاک بیرون کشید.
ز میدان چو بهرام بیرون کشید
همی دامن از خشم در خون کشید.
درفش سپه سوی هامون کشید.
- بیرون کشیدن از جائی ؛ خود و گروهی را از آنجای بجای دیگر بردن. ( یادداشت مؤلف ). خارج کردن و خارج شدن. بیرون رفتن و بیرون بردن :
شهنشه چو از گنگ بیرون کشید
سپه را ز تنگی بهامون کشید.
سراپرده نو به هامون کشید.
سیاوش ز رستم بپرسید و گفت
که این راز بیرون کشیم از نهفت.
فرودآمد آن بیدرفش پلید
سلیحش همه پاک بیرون کشید.
فردوسی.
|| خارج شدن. بیرون رفتن ( با سپاهیان ) : ز میدان چو بهرام بیرون کشید
همی دامن از خشم در خون کشید.
فردوسی.
ز پیش پدر سرخه بیرون کشیددرفش سپه سوی هامون کشید.
فردوسی.
رجوع به برون کشیدن شود.- بیرون کشیدن از جائی ؛ خود و گروهی را از آنجای بجای دیگر بردن. ( یادداشت مؤلف ). خارج کردن و خارج شدن. بیرون رفتن و بیرون بردن :
شهنشه چو از گنگ بیرون کشید
سپه را ز تنگی بهامون کشید.
فردوسی.
سپه را ز بغداد بیرون کشیدسراپرده نو به هامون کشید.
فردوسی.
- راز بیرون کشیدن ؛ فاش کردن. آشکار کردن : سیاوش ز رستم بپرسید و گفت
که این راز بیرون کشیم از نهفت.
فردوسی.
|| انتخاب. ( یادداشت مؤلف ). برگزیدن.پیشنهاد کاربران
put out
کلمات دیگر: