کلمه جو
صفحه اصلی

اعلاف

فرهنگ فارسی

خورش دادن ستور را طعام دادن به چارپایان .

لغت نامه دهخدا

اعلاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَلَف ، خورش ستور. ( منتهی الارب ). ج ِ علف. خورشهای ستوران و جز آن. ( آنندراج ). ج ِ عَلَف ، آنچه طعام چارپایان کنند. ( از اقرب الموارد ). عِلاف. عُلوفَه. و رجوع به کلمات مزبور شود.

اعلاف. [ اِ ] ( ع مص ) خورش دادن ستور را. ( منتهی الارب ). طعام دادن به چارپایان. ( از اقرب الموارد ).خورش دادن ستوران را. ( آنندراج ). || علفه برآوردن درخت طلح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بار بیاوردن طلح. ( تاج المصادر بیهقی ).

اعلاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَلَف ، خورش ستور. (منتهی الارب ). ج ِ علف . خورشهای ستوران و جز آن . (آنندراج ). ج ِ عَلَف ، آنچه طعام چارپایان کنند. (از اقرب الموارد). عِلاف . عُلوفَه . و رجوع به کلمات مزبور شود.


اعلاف . [ اِ ] (ع مص ) خورش دادن ستور را. (منتهی الارب ). طعام دادن به چارپایان . (از اقرب الموارد).خورش دادن ستوران را. (آنندراج ). || علفه برآوردن درخت طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بار بیاوردن طلح . (تاج المصادر بیهقی ).



کلمات دیگر: