کلمه جو
صفحه اصلی

مغثمر

فرهنگ فارسی

جامه تباه بافته و درشت یا گندم نا صاف و نا بیخته .

لغت نامه دهخدا

مغثمر. [ م ُ ث َ م ِ ] ( ع ص ) حق تلف ستمکار. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). آنکه تلف می کند حقوق را و ظلم و ستم می کند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مغثمر. [م ُ ث َ م َ ] ( ع ص ) جامه تباه بافته و درشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه درشت و خشن و پست بافته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گندم ناصاف و نابیخته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گندم پاک ناکرده و نابیخته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مغثمر. [ م ُ ث َ م ِ ] (ع ص ) حق تلف ستمکار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آنکه تلف می کند حقوق را و ظلم و ستم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مغثمر. [م ُ ث َ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ تباه بافته و درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ درشت و خشن و پست بافته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گندم ناصاف و نابیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندم پاک ناکرده و نابیخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: