کلمه جو
صفحه اصلی

اصیلی

فرهنگ فارسی

یحیی شیخ شرف الدین اصیلی مصری از اکابر شعرای نامی روزگار که اشعارش باستاره شعری همعنان و واسطه قلاده زمان بود .

لغت نامه دهخدا

اصیلی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اصیلة یا اصیلا، شهری در مغرب اقصی در ساحل اقیانوس اطلس بفاصله چهل وچهار کیلومتر از جنوب غربی طنجه. ( از ریحانة الادب ). || منسوب به اصیل بمعنی نجیب.

اصیلی. [ اَ ] ( اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن ابراهیم اصیلی ( متوفای 392 هَ. ق. / 1002 م. ). از فاضلان بود. نسبت وی به اصیلة ( شهری به مغرب ) است. وی در راه بدست آوردن دانش سفرها گزید و کتابهای بسیار تألیف کرد. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 544 ). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از مشاهیر علما و محدثان مغرب و از اهالی قصبه اصیله بود. بسال 342 هَ. ق. بقرطبه متولد شد، سپس به وادی الحجاره رفت و به تحصیل و تکمیل معلومات در نزد اعاظم علمای اندلس پرداخت و آنگاه بسال 351 به مشرق زمین رفت و از مشاهیر محدثان بغداد حدیث استماع کرد و باز به اندلس بازگشت و به منصب مشاوری مخصوص در نزد خلیفه مستنصر نایل آمد و مشغول افادت و تدریس گردید و مرجع کل اهالی اندلس شد و بسال 392 درگذشت. مشهورترین تألیفاتش «کتاب الآثار و الدلائل » است. ( از قاموس الاعلام ترکی ). و صاحب تاج العروس آرد: ابومحمد عبداﷲبن ابراهیم بن محمد اصیلی محدث ، در اندلس فقه آموخت و به ریاست رسید و کتاب الآثار و الدلائل را در خلاف تصنیف کرد و آنگاه بسال 390 در اندلس درگذشت. پدر وی ابراهیم ادیبی شاعر بود. و در مستدرکات آرد: این ابومحمد راوی بخاری بود و از مردم اندلس نبود بلکه وی منسوب به اصیلا است نه اصیل ، و اصیلا در عدوه نزدیک طنجه است. و یاقوت آرد: محدث متقن فاضل و معتبری بود، در اندلس تفقه کرد و ریاست بدو منتهی شد و کتاب آثار و دلایل را در خلاف تصنیف کرد و بسال 390 درگذشت. و ابوالولیدبن فرضی در ضمن بحث از مردم بیگانه ای که به اندلس رفتند گوید یکی از این گروه عبداﷲبن ابراهیم بن محمد اصیلی مکنی به ابومحمد است ، از وی شنیدم که میگفت : در سال 342 به قرطبه رفتم و در آنجا از احمدبن مطرف و احمدبن سعید و محمدبن معاویة قرشی و ابوبکر لؤلؤی و ابراهیم سماع کردم و سپس به وادی الحجاره نزد وهب بن مسرة رهسپار شدم و از وی سماع کردم و هفت ماه در نزد وی اقامت گزیدم و در محرم سال 351 به مشرق سفر کردم و به بغداد رفتم و خدایگان دولت در آنجا احمدبن بویه اقطع بود، ودر بغداد از ابوبکر شافعی و ابوعلی بن صواف و ابوبکرابهری و دیگران سماع کردم. اصیلی در بغداد نزد مالک بن انس فقه آموخت آنگاه در پایان دوران مستنصر به اندلس رفت و به پایه مشاوری رسید و گروهی کتاب بخاری و جز آن را بروایت ابوزید مروزی بر وی قرائت کردند. و او مردی تندخوی بود و در کلام و نظر دست داشت و بمعرفت حدیث نامور بود... اصیلی در 11 شب باقی مانده ازذیحجه سال 392 هَ. ق. درگذشت. و نوشته ابوعبید بکری در کتاب مسالک درباره اصیله گفتار ابوالولید راثابت میکند که اصیلی از بیگانگان نزیل اندلس بود نه از مردم اندلس چنانکه سعد الخیر پنداشته است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به اصیلة و ریحانة الادب شود.

اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) (متوفای 812 هَ . ق .) محمدبن محمدبن موسی بن محمودبن سلیمان حلبی ،آنگاه دمشقی ، ادیب نحوی ، معروف به اصیلی بود. او رادیوان شعری است . (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 180).


اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن ابراهیم اصیلی (متوفای 392 هَ . ق . / 1002 م .). از فاضلان بود. نسبت وی به اصیلة (شهری به مغرب ) است . وی در راه بدست آوردن دانش سفرها گزید و کتابهای بسیار تألیف کرد. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 544). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از مشاهیر علما و محدثان مغرب و از اهالی قصبه ٔ اصیله بود. بسال 342 هَ . ق . بقرطبه متولد شد، سپس به وادی الحجاره رفت و به تحصیل و تکمیل معلومات در نزد اعاظم علمای اندلس پرداخت و آنگاه بسال 351 به مشرق زمین رفت و از مشاهیر محدثان بغداد حدیث استماع کرد و باز به اندلس بازگشت و به منصب مشاوری مخصوص در نزد خلیفه مستنصر نایل آمد و مشغول افادت و تدریس گردید و مرجع کل اهالی اندلس شد و بسال 392 درگذشت . مشهورترین تألیفاتش «کتاب الآثار و الدلائل » است . (از قاموس الاعلام ترکی ). و صاحب تاج العروس آرد: ابومحمد عبداﷲبن ابراهیم بن محمد اصیلی محدث ، در اندلس فقه آموخت و به ریاست رسید و کتاب الآثار و الدلائل را در خلاف تصنیف کرد و آنگاه بسال 390 در اندلس درگذشت . پدر وی ابراهیم ادیبی شاعر بود. و در مستدرکات آرد: این ابومحمد راوی بخاری بود و از مردم اندلس نبود بلکه وی منسوب به اصیلا است نه اصیل ، و اصیلا در عدوه نزدیک طنجه است . و یاقوت آرد: محدث متقن فاضل و معتبری بود، در اندلس تفقه کرد و ریاست بدو منتهی شد و کتاب آثار و دلایل را در خلاف تصنیف کرد و بسال 390 درگذشت . و ابوالولیدبن فرضی در ضمن بحث از مردم بیگانه ای که به اندلس رفتند گوید یکی از این گروه عبداﷲبن ابراهیم بن محمد اصیلی مکنی به ابومحمد است ، از وی شنیدم که میگفت : در سال 342 به قرطبه رفتم و در آنجا از احمدبن مطرف و احمدبن سعید و محمدبن معاویة قرشی و ابوبکر لؤلؤی و ابراهیم سماع کردم و سپس به وادی الحجاره نزد وهب بن مسرة رهسپار شدم و از وی سماع کردم و هفت ماه در نزد وی اقامت گزیدم و در محرم سال 351 به مشرق سفر کردم و به بغداد رفتم و خدایگان دولت در آنجا احمدبن بویه اقطع بود، ودر بغداد از ابوبکر شافعی و ابوعلی بن صواف و ابوبکرابهری و دیگران سماع کردم . اصیلی در بغداد نزد مالک بن انس فقه آموخت آنگاه در پایان دوران مستنصر به اندلس رفت و به پایه ٔ مشاوری رسید و گروهی کتاب بخاری و جز آن را بروایت ابوزید مروزی بر وی قرائت کردند. و او مردی تندخوی بود و در کلام و نظر دست داشت و بمعرفت حدیث نامور بود... اصیلی در 11 شب باقی مانده ازذیحجه ٔ سال 392 هَ . ق . درگذشت . و نوشته ٔ ابوعبید بکری در کتاب مسالک درباره ٔ اصیله گفتار ابوالولید راثابت میکند که اصیلی از بیگانگان نزیل اندلس بود نه از مردم اندلس چنانکه سعد الخیر پنداشته است . (از معجم البلدان ). و رجوع به اصیلة و ریحانة الادب شود.


اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) حسام الدین اصیلی . از عالمان معاصر خواجه بهاءالدین نقشبندی در بخارا بود. صاحب انیس الطالبین آرد: در وقت ایشان [ خواجه بهاءالدین ] مقدم علماء بخارا مولانا حسام الدین اصیلی و مولانا حمیدالدین شاشی بودند. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 187).


اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) یحیی شیخ شرف الدین اصیلی مصری . از اکابر شعرای نامی روزگار که اشعارش با ستاره ٔ شعری ̍ همعنان و واسطه ٔ قلاده ٔ زمان بود، و از آنجمله که در مقام تقریظ منظومه ای بنام اشارات ازآن بعضی از فضلا سروده این دو بیت است :
ان الاشارات للعلم العزیز حوت
و حازت الرفع مثل المفرد العلم
و ان تقل مادحاً فی نعتها کلماً
ففی الاشارات ما یغنی عن الکلم .
و در هشتم محرم 1001 هَ . ق . درگذشت . (از ریحانةالادب ). و صاحب سلافةالعصر نوشته است : وی را در دیار مصر عزت و جاه فراوان است و بویژه مشایخ بکریه او راگرامی دارند، و هم آرد: پس از سفر حج و گزاردن مناسک حج در هشتم محرم سال 1001 درگذشت . او راست :
لی فی المحبة عن ملام العاذل
بجمال من اهواه اشغل شاغل
اثرت عیونی بالسهاد و انما
دمعی الذی اضحی بوصف السائل
ان غردت ورق الحمائم جددت
شوقاًاهاج من الغرام بلابل
یأبی غزال ارض نجد داره
لکن لواحظه عزین لبابل
لدن المعاطف رق مرشف ثغره
فاعجب له من ذایل فی ذابل ...
و گویند در خدمت استاد محمد بکری در بولاق شاعر و گروهی از فقرا و هوی خواهان وی گرد آمده بودند، وی برای هر یک از آنان مقداری انار فرستاد و شاعر برای انجام دادن کاری در آن لحظه بیرون رفته بود و چون حاضر آمد از موضوع انار آگاه شد و این بیت ها را به وی نوشت :
مولای یا اکرم الانام و من
بحار جدوی نداه منصبّه
قد جاء رمّانک الوری جملاً
و العبد ماجأه ، و لا حبه .
محمد بکری مقدار فراوانی انار برای شاعر میفرستد و در پاسخ این اشعار را نیز میسراید:
نامر بالقلب و اللسان بما
یفیض منه غیث العطا صبه
فلیس هذا الفقیر یعرف من
ابتاعه مثلکم غدا صبه
فاعذر فلاعتب فی الحساب علی
مخطی محسوبة و لا حسبه .
که «نامر» در مصراع اول معکوس رمان (نار) است . و نیز یکی از معاصران وی نوشته است : روزی من و شیخ علامه نورالدین عسیلی نشسته بودیم و در مجلس سخن از این رفت که جماعتی از دانشمندان عصر و ادیبان روزگاردر مدت نزدیکی درگذشتند، مانند: علامه فارضی و شهاب نسفی و برهان مبطل و گروهی دیگر، در این هنگام اصیلی انشاد کرد:
اقول و قد قیل لی کم مضی
ادیب له حسن نظم جلیل
دعوا کل ذی ادب ینقضی
و یحیی العسیلی و یحیی الاصیلی .
و رجوع به سلافةالعصر صص 414 - 416 شود.


اصیلی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اصیلة یا اصیلا، شهری در مغرب اقصی در ساحل اقیانوس اطلس بفاصله ٔ چهل وچهار کیلومتر از جنوب غربی طنجه . (از ریحانة الادب ). || منسوب به اصیل بمعنی نجیب .


اصیلی .[ اَ ] (اِخ ) مشهدی . معاصر امیر علیشیر بود. و امیرعلیشیر در تذکره ٔ مجالس النفایس آرد: مولا اصیلی از مشهد است و در آن شهر حالا شاعر و خوش طبع و متعین است و خط نستعلیق را نیز خوب مینویسد. این مطلع ازوست :
چو بطفلیش بدیدم بنمودم اهل دین را
که شود بلای جانها بشما سپردم این را.

(مجالس النفایس ص 68).


و در ص 242 نیز او را خوش طبع میشمرد و حسن خط او را میستاید و باز مطلع مزبور را می آورد. و در تذکره ٔ صبح گلشن آمده است : مولانا اصیلی مشهدی مسلم الثبوت ارباب سخن است ، خامه اش اصل اصول کلک خطاطان زمن و در خوش خطی دستگاهش احسن . و سپس همان مطلع صاحب مجالس النفائس نقل شده است . (صبح گلشن ص 36). و رجوع به قاموس الاعلام شود.


کلمات دیگر: