کلمه جو
صفحه اصلی

باد خایه

فرهنگ فارسی

نام مرضی است

لغت نامه دهخدا

بادخایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) آدَر. ( مهذب الاسماء ) ( نطنزی ). دبه خایه. غُری. بادگُند. دِم . فتق. معروفست و آن مرضی است. ( آنندراج ). باد فتق است و در بعض نسخه ها باد قولنج. ( شعوری ج 1 ورق 19 ). رجوع به باد خصیه ، بادخایگی ، بادخوار، بادخور، غری ، فتق و دبه خایگی شود. || کیسه مملو از دَم ( گاز ) که در شکم بعض ماهیان نهاده است و آن برای نگاه داشتن تعادل آنانست در اعماق مختلف آب . || استسقا. ( آنندراج ). || بادکنک گوسفند ( مثانه گوسفند ) ( در گیلان ). || بادکنک ماهی ( در گیلان ). رجوع به بادکنک شود.


کلمات دیگر: