کلمه جو
صفحه اصلی

خنید

فارسی به انگلیسی

resonance


لغت نامه دهخدا

خنید. [ خ ِ ] (اِ) امتصاص . مک . (ناظم الاطباء).


خنید. [ خ َ ] (اِ) شهرت . اشتهار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آوازه . || صدائی که از طاس برآید. (برهان قاطع). رجوع به خنیدن شود.


خنید. [ خ ُ ] (اِ) پسند. قبول . تحسین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (ص ) مطبوع . مقبول . پسندیده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).


خنید. [ خ َ ] ( اِ ) شهرت. اشتهار. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). آوازه. || صدائی که از طاس برآید. ( برهان قاطع ). رجوع به خنیدن شود.

خنید. [ خ ِ ] ( اِ ) امتصاص. مک. ( ناظم الاطباء ).

خنید. [ خ ُ ] ( اِ ) پسند. قبول. تحسین. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مطبوع. مقبول. پسندیده. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: