کلمه جو
صفحه اصلی

تاریک کرده

فرهنگ فارسی

( صفت ) تیره و تار کرده .

لغت نامه دهخدا

تاریک کرده.[ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) تیره و تار کرده : پیش رفتم یافتم خانه تاریک کرده و پرده های کتان آویخته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 520 ). رجوع به تاریک کردن شود.


کلمات دیگر: